تیزی. حدت. تندی هر چیز. (غیاث). تیزی از هر چیزی. (آنندراج). سوره: در خانه پیرزنی از عجائز بخارا متواری شد تا فورت حادثه و سورت واقعۀ او سکون یافت. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به سوره شود، برجستن شراب بسوی دماغ. (آنندراج) : ساغری چند شراب خورده بود و سورت مستی استیلا یافته. (ترجمه تاریخ یمینی) ، شدت سردی وشدت تب. (آنندراج) ، ظلم و خشم. (غیاث). خشم سلطان و بیدادی او. (آنندراج) : او چون سورت آن شیران و صولت آن دلیران مشاهده کرد انگشت ندامت گزیدن گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی). که از حدت و سورت پادشاهان برحذر باید بودن. (گلستان سعدی)
سرخ رگی که در انسان از بطن چپ قلب خارج شود و آن تنه اصلی و عمومی سرخرگهای دیگر بدنست و بدو قسمت سینه یی و شکمی تقسیم گردد و خون روشن (اکسیژن دار) در آن جاریاست بزرگ سرخ رگ بدن ام الشرائین آورت آورطی ارطی. فرهنگستان این کلمه را در برابر انتخاب کرده است