جدول جو
جدول جو

معنی فوتیدن - جستجوی لغت در جدول جو

فوتیدن
فوت کردن در گذشتن: و ایشان در بلده سمرقند متوطن شده اینجا فوتیده اند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فتیدن
تصویر فتیدن
افتادن، فتدن، فتادن، افتدن، اوفتادن، افتیدن
از بالا به پایین افتادن، سقوط کردن، فرود آمدن
بی استفاده در جایی رها شدن، بستری یا زمین گیر شدن
وقوع حادثه ای به صورت ناگهانی در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن
سقط شدن جنین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتیدن
تصویر فتیدن
افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتیدن
تصویر فتیدن
((فُ دَ))
افتادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فهمیدن
تصویر فهمیدن
دانستن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فوت شدن
تصویر فوت شدن
درگذشت، مردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بوشیدن
تصویر بوشیدن
ملاحظه کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از استیدن
تصویر استیدن
بر پا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوریدن
تصویر آوریدن
آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوهیدن
تصویر سوهیدن
احساس کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غلتیدن
تصویر غلتیدن
غلطیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بوسیدن
تصویر بوسیدن
ماچ و بوسه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوییدن
تصویر بوییدن
بو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوشیدن
تصویر دوشیدن
فشردن دو پستان و شیر بیرون کردن، استمراء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوسیدن
تصویر دوسیدن
چسبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوزیدن
تصویر دوزیدن
بمعنی دوختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبیدن
تصویر روبیدن
جاروب کردن و از گرد و غبار پاک ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روییدن
تصویر روییدن
سر زدن از زمین، سبز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوشیدن
تصویر جوشیدن
حاصل شدن جوش به واسطه حرارت و یا تخمیر و انقلاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوتیژن
تصویر اوتیژن
فرانسوی درونزاد (قریب)
فرهنگ لغت هوشیار
از بالا بپایین پرت شدن بزمین خوردن سقوط کردن، از پا در آمدن ساقط شدن سقط شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفتیدن
تصویر خفتیدن
خوابیدن، بخواب رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشیدن
تصویر خوشیدن
خشک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتیدن
تصویر تفتیدن
گرم شدن از آفتاب و آتش داغ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توفیدن
تصویر توفیدن
شور و غوغا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توزیدن
تصویر توزیدن
توختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توریدن
تصویر توریدن
پوشانیدن حقیقت بر خلاف نشان دادن امری را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تولیدن
تصویر تولیدن
بیک سو رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
پاک کردن چیزی به وسیله آب: غسل. یا شستمش و گذاشتمش کنار. جواب دندان شکن با او دادم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شولیدن
تصویر شولیدن
متحیر و درمانده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفتیدن
تصویر خفتیدن
به خواب رفتن، خفتن، خوابیدن، برای مثال شتربچه با مادر خویش گفت / بس از رفتن آخر زمانی بخفت (سعدی۱ - ۱۴۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تولیدن
تصویر تولیدن
رمیدن، به یک سو رفتن، دور شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوسیدن
تصویر بوسیدن
بوسه زدن، بوسه گرفتن، ماچ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوشیدن
تصویر دوشیدن
بیرون آوردن شیر از پستان گاو یا گوسفند و مانند آن ها با دست، شیر از پستان بیرون کشیدن، دوختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توفیدن
تصویر توفیدن
غریدن، داد و فریاد کردن، جنبیدن، برای مثال ز آواز گردان بتوفید کوه / زمین شد ز نعل ستوران ستوه (فردوسی - ۱/۸۱ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید