سوختن، آتش گرفتن چیزی، مشتعل شدن، آسیب دیدن بدن از آتش یا آب جوش یا هر چیز سوزنده، سوزیدن، آتش زدن در چیزی و چیزی را در آتش افکندن، سوزاندن، تیره شدن پوست از آفتاب یا حرارت، تباه شدن، از بین رفتن، باختن در بازی، ترحم کردن
ستیزه کردن. (آنندراج). ستیزه کردن و مناقشه و منازعه نمودن. بحث کردن. (ناظم الاطباء). لجاج. لجاجت. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). معاندت. (منتهی الارب) : در کارها بتا ستهیدن گرفته ای گشتم ستوه از تو من از بس که بستهی. بوشعیب. من روزه بدین سرخ ترین آب گشایم زآن سرخ ترین آب رهی را ده و مسته. منوچهری. تو نکوکار باش تا برهی با قضاو قدر چرا ستهی. سنایی. در سخاوت چنانکه خواهی ده لیکن اندر معاملت بِسْته. سنایی. رجوع به ستیهیدن شود. ، آواز بلند ساختن، بحث کردن، غریدن، سرائیدن، آزردن، لگدمال کردن و پایمال کردن صفوف را. (ناظم الاطباء)