جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سوهیدن

ستهیدن

ستهیدن
ستیزه کردن جدال کردن، آواز بلند کردن و غریدن، نافرمانی کردن
ستهیدن
فرهنگ لغت هوشیار

ستوهیدن

ستوهیدن
به ستوه آمدن، به تنگ آمدن، خسته و درمانده شدن، ستیزه کردن
ستوهیدن
فرهنگ فارسی عمید

سوزیدن

سوزیدن
سوختن، آتش گرفتن چیزی، مشتعل شدن، آسیب دیدن بدن از آتش یا آب جوش یا هر چیز سوزنده، سوزیدن، آتش زدن در چیزی و چیزی را در آتش افکندن، سوزاندن، تیره شدن پوست از آفتاب یا حرارت، تباه شدن، از بین رفتن، باختن در بازی، ترحم کردن
سوزیدن
فرهنگ فارسی عمید

ژوهیدن

ژوهیدن
چکیدن آب باشد از سقف خانه بسبب باران باریدن. (برهان). چکه کردن طاق از باران
لغت نامه دهخدا

ستهیدن

ستهیدن
ستیزه کردن. (آنندراج). ستیزه کردن و مناقشه و منازعه نمودن. بحث کردن. (ناظم الاطباء). لجاج. لجاجت. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). معاندت. (منتهی الارب) :
در کارها بتا ستهیدن گرفته ای
گشتم ستوه از تو من از بس که بستهی.
بوشعیب.
من روزه بدین سرخ ترین آب گشایم
زآن سرخ ترین آب رهی را ده و مسته.
منوچهری.
تو نکوکار باش تا برهی
با قضاو قدر چرا ستهی.
سنایی.
در سخاوت چنانکه خواهی ده
لیکن اندر معاملت بِسْته.
سنایی.
رجوع به ستیهیدن شود.
، آواز بلند ساختن، بحث کردن، غریدن، سرائیدن، آزردن، لگدمال کردن و پایمال کردن صفوف را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا