جدول جو
جدول جو

معنی خفتیدن

خفتیدن
به خواب رفتن، خفتن، خوابیدن، برای مثال شتربچه با مادر خویش گفت / بس از رفتن آخر زمانی بخفت (سعدی۱ - ۱۴۱)
تصویری از خفتیدن
تصویر خفتیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خفتیدن

خفتیدن

خفتیدن
خسبیدن. مصدر دیگریست برای خوابیدن. خفتن و بهمه معانی آن استعمال میشود، بوسیدن یکدیگر. (ناظم الاطباء) ، غلطیدن. (آنندراج). پیچیدن و گردیدن، راحت شدن. (ناظم الاطباء) ، ماست گردیدن شیر و جغرات شدن آن. (برهان قاطع) ، بر زانو نشستن. (ناظم الاطباء) ، بزانو درآمدن شتر. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا

تفتیدن

تفتیدن
گرم شدن، گداختن، گرم شدن از تف آتش یا آفتاب، تفسیدن
تفتیدن
فرهنگ فارسی عمید

افتیدن

افتیدن
افتادن، فُتادَن، اُفتَدَن، فُتیدَن، فُتِدَن، اوفتادَن
از بالا به پایین افتادن، سقوط کردن، فرود آمدن
بی استفاده در جایی رها شدن، بستری یا زمین گیر شدن
وقوع حادثه ای به صورت ناگهانی در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن
سقط شدن جنین
افتیدن
فرهنگ فارسی عمید