بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بندند و یک نفر دسته را می گیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیار کرده را پل کشی می کنند، پل کش، گراز، بنکن، فه، کتر
بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بندند و یک نفر دسته را می گیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیار کرده را پل کشی می کنند، پُل کش، گُراز، بَنکَن، فَه، کَتَر
زالو، برای مثال بماندستم دل تنگ به خانه در چو فنگ / ز سرما شده چون نیل و سر و روی پرآژنگ (حکاک - شاعران بی دیوان - ۲۸۷) کنایه از بیچاره، درمانده، بینوا حنظل، میوه ای گرد و به اندازۀ پرتقال با طعم بسیار تلخ که مصرف دارویی دارد، خربزۀ ابوجهل، شرنگ، پهنور، کرنج، علقم، پهی، ابوجهل، کبستو، پژند، گبست، هندوانۀ ابوجهل، حنظله، کبست برای مثال تلخی خشمش ار به شهد رسد / باز نتوان شناخت شهد از فنگ (فرخی - ۲۱۰) شاه دانه، گیاهی یکساله با برگ هایی بلند و دانه هایی به اندازۀ فندق که از آن مواد مخدر و الیاف گرفته می شود، گردی مخدر که از سرشاخ های این گیاه گرفته می شود و به صورت تدخین یا خوردن مصرف می شود، بنگ، بنج، زمرّد گیاه، زمرّدگیا، شاهدانج، شهدانج، کنودانه
زالو، برای مِثال بماندستم دل تنگ به خانه در چو فنگ / ز سرما شده چون نیل و سر و روی پرآژنگ (حکاک - شاعران بی دیوان - ۲۸۷) کنایه از بیچاره، درمانده، بینوا حَنظَل، میوه ای گرد و به اندازۀ پرتقال با طعم بسیار تلخ که مصرف دارویی دارد، خَربُزِۀ اَبوجَهل، شَرَنگ، پَهنور، کَرَنج، عَلقَم، پَهی، اَبوجَهل، کَبَستو، پَژَند، گَبَست، هِندِوانِۀ اَبوجَهل، حَنظَلِه، کَبَست برای مِثال تلخی خشمش ار به شهد رسد / باز نتوان شناخت شهد از فنگ (فرخی - ۲۱۰) شاه دانه، گیاهی یکساله با برگ هایی بلند و دانه هایی به اندازۀ فندق که از آن مواد مخدر و الیاف گرفته می شود، گردی مخدر که از سرشاخ های این گیاه گرفته می شود و به صورت تدخین یا خوردن مصرف می شود، بَنگ، بَنج، زُمُرُّد گیاه، زُمُرُّدگیا، شاهدانَج، شَهدانَج، کَنَودانه
جمع واژۀ فن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). شیوه ها. روش ها، آداب و اصول: نگار خویش را گفتم نگارا نیم من در فنون عشق جاهل. منوچهری. ، انواع. اقسام: ای در اصول فضل مقدم ای در فنون علم مؤدب. مسعودسعد. در فنون علم و ادب متبحر. (ترجمه تاریخ یمینی). از فنون فضایل حظی وافر داشت. (گلستان). سعدی از این پس نه عاقل است و نه هشیار عشق بچربید بر فنون و فضائل. سعدی. بر او محاسن اخلاق چون رطب پربار در او فنون فضایل چو دانه در رمان. سعدی. - ذوفنون، آنکه اقسام علم و دانش و هنر دارد و داند: حلقه های سلسلۀ تو ذوفنون هر یکی حلقه دهد دیگر جنون. مولوی. ، حیله ها و مکرها. - پرفنون: بفرمود تا نزد او شد قلون ز ترکان دلیری گوی پرفنون. فردوسی. ای گنبد زنگارگون، ای پرجنون ای پرفنون. ناصرخسرو
جَمعِ واژۀ فن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). شیوه ها. روش ها، آداب و اصول: نگار خویش را گفتم نگارا نیم من در فنون عشق جاهل. منوچهری. ، انواع. اقسام: ای در اصول فضل مقدم ای در فنون علم مؤدب. مسعودسعد. در فنون علم و ادب متبحر. (ترجمه تاریخ یمینی). از فنون فضایل حظی وافر داشت. (گلستان). سعدی از این پس نه عاقل است و نه هشیار عشق بچربید بر فنون و فضائل. سعدی. بر او محاسن اخلاق چون رطب پربار در او فنون فضایل چو دانه در رمان. سعدی. - ذوفنون، آنکه اقسام علم و دانش و هنر دارد و داند: حلقه های سلسلۀ تو ذوفنون هر یکی حلقه دهد دیگر جنون. مولوی. ، حیله ها و مکرها. - پرفنون: بفرمود تا نزد او شد قلون ز ترکان دلیری گوی پرفنون. فردوسی. ای گنبد زنگارگون، ای پرجنون ای پرفنون. ناصرخسرو
زالو. زلو. (فرهنگ فارسی معین). کرمی بود بزرگ و سبز، گاه دراز شود و گاه کوتاه. (اسدی). خونجو. زالو. زلو. زرو. (یادداشت مؤلف) : بماندستم دلتنگ، به خانه در چون فنگ ز سرما شده چون نیل سر و روی پر آژنگ. حکاک. ، فلاکت و پریشانی و بی سروسامانی، نباتی را گویند که بسیار تلخ است، و آن را به عربی حنظل خوانند. (برهان). حنظل. (فرهنگ فارسی معین). هندوانۀ ابوجهل، غر. فنج. دبه خایگی. (یادداشت مؤلف). باد فتق: ای غریری اگر این باد که اندر سرم است راه یابد سوی خایه کندم گند به فنگ. سنائی
زالو. زلو. (فرهنگ فارسی معین). کرمی بود بزرگ و سبز، گاه دراز شود و گاه کوتاه. (اسدی). خونجو. زالو. زلو. زرو. (یادداشت مؤلف) : بماندستم دلتنگ، به خانه در چون فنگ ز سرما شده چون نیل سر و روی پر آژنگ. حکاک. ، فلاکت و پریشانی و بی سروسامانی، نباتی را گویند که بسیار تلخ است، و آن را به عربی حنظل خوانند. (برهان). حنظل. (فرهنگ فارسی معین). هندوانۀ ابوجهل، غر. فنج. دبه خایگی. (یادداشت مؤلف). باد فتق: ای غریری اگر این باد که اندر سرم است راه یابد سوی خایه کندم گند به فنگ. سنائی
لنکن. (برهان). مصحف لنگهن. (حاشیۀ برهان). گرسنگی و فاقه و روزه باشد که هندوان موافق آئین و کیش و ملت خود بجای آورند. (آنندراج). لکهن: گر ترا لنگنت کند فربه سیر خوردن ترا ز لنگن به. سنائی (از آنندراج)
لنکن. (برهان). مصحف لنگهن. (حاشیۀ برهان). گرسنگی و فاقه و روزه باشد که هندوان موافق آئین و کیش و ملت خود بجای آورند. (آنندراج). لکهن: گر ترا لنگنت کند فربه سیر خوردن ترا ز لنگن به. سنائی (از آنندراج)
فرانسوا د سالینیاک د لا موت (1651- 1715 میلادی). از شعرای فرانسوی. مانند لافونتن افسانه هایی پرداخته و کتابی نیز بنام سرگذشت تلماک دارد که در آن از طرز حکومت فرانسه در دورۀ لویی چهاردهم انتقاد کرده است. (از یادداشتهای مؤلف)
فرانسوا دُ سالینیاک دُ لا موت (1651- 1715 میلادی). از شعرای فرانسوی. مانند لافونتن افسانه هایی پرداخته و کتابی نیز بنام سرگذشت تلماک دارد که در آن از طرز حکومت فرانسه در دورۀ لویی چهاردهم انتقاد کرده است. (از یادداشتهای مؤلف)
جوی. فرغن. (اسدی). جو. فرکن. (یادداشت به خط مؤلف) : دو فرگن است روان از دو دیده بر دو رخم رخم ز رفتن فرگن به جملگی فرکند. خسروانی. رجوع به فرکند، فرغن، فراکن و فرکن شود
جوی. فرغن. (اسدی). جو. فرکن. (یادداشت به خط مؤلف) : دو فرگن است روان از دو دیده بر دو رخم رخم ز رفتن فرگن به جملگی فرکند. خسروانی. رجوع به فرکند، فرغن، فراکن و فرکن شود
گونه ای روباه کوچک اندام که به نام روباه خال دار نیز موسوم است قدش کوتاه و پوستش قرمز و پشتش دارای موهایی است که انتهای آنها سفید است. از پوست این حیوان در نواحی ترکستان پوستین های ذی قیمتی تهیه می کنند قارساق، شمع مانندی که دزدان و شبروان بر دست گیرند و هر گاه خواهند روشن شود دست را به جانب بالا تکان دهند و چون خواهند فرو نشانند بجانب پایین تکان دهند
گونه ای روباه کوچک اندام که به نام روباه خال دار نیز موسوم است قدش کوتاه و پوستش قرمز و پشتش دارای موهایی است که انتهای آنها سفید است. از پوست این حیوان در نواحی ترکستان پوستین های ذی قیمتی تهیه می کنند قارساق، شمع مانندی که دزدان و شبروان بر دست گیرند و هر گاه خواهند روشن شود دست را به جانب بالا تکان دهند و چون خواهند فرو نشانند بجانب پایین تکان دهند
آهنی باشد پهن با دسته ای چوبی که بهر دو طرف آن دو ریسمان بندند. یک شخص دسته آنرا و دیگری ریسمانهارا بگیرد و زمین را بدان هموار کنند، کج بیل باغبانی، قلابی که بدان علف هرزه را از کشتزار بر کنند
آهنی باشد پهن با دسته ای چوبی که بهر دو طرف آن دو ریسمان بندند. یک شخص دسته آنرا و دیگری ریسمانهارا بگیرد و زمین را بدان هموار کنند، کج بیل باغبانی، قلابی که بدان علف هرزه را از کشتزار بر کنند