معنی فنن - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با فنن
فنن
- فنن
- شاخ. ج، افنان. جج، افانین. (منتهی الارب). شاخۀ درخت. ج، افنان. جج، افانین. (فرهنگ فارسی معین). غصن. شاخه. شاخ. (یادداشت مؤلف) :
طاوس ملائک به نوا مدح تو خواند
اندر فنن سدره چو قمری و چو دراج.
سوزنی
لغت نامه دهخدا