جدول جو
جدول جو

معنی فن - جستجوی لغت در جدول جو

فن
شگرد
تصویری از فن
تصویر فن
فرهنگ واژه فارسی سره
فن
کاری که مستلزم تجربه یا آموزش قبلی است مثلاً فن خانه داری، صنعت، در ورزش در کشتی هر عملی که کشتی گیر برای زمین زدن حریف و غلبه بر او انجام می دهد، بند، نیرنگ
تصویری از فن
تصویر فن
فرهنگ فارسی عمید
فن
حال، گونه، راه، فریب، حیله
تصویری از فن
تصویر فن
فرهنگ لغت هوشیار
فن
((فَ نّ))
آگاهی های مربوط به صنعت یا علم، حال، گونه، راه، روش، سرود طرب انگیز، در فارسی، حیله، نیرنگ، چاره، جمع فنون و افنان
تصویری از فن
تصویر فن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فنون
تصویر فنون
فندها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فناکیستوسکوپ
تصویر فناکیستوسکوپ
دستگاهی که از پایداری دید بیننده برای خلق توهم حرکت استفاده می کند. در این روش تصاویری بر روی صفحه گرد دواری کشیده می شود و بیننده آن را جلوی آینه می گیرد، آن را می چرخاند و از خلال شکاف های موجود در محیط صفحه، در آینه به تصاویری که به نظر می رسد حرکت دارند، نگاه می کند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از فندها
تصویر فندها
فنون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فند
تصویر فند
شگرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فن آوری
تصویر فن آوری
تکنولوژی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فنودن
تصویر فنودن
فریفته شدن، مغرور شدن، برای مثال بفنود تنم بر درم و آب و زمین / دل بر خرد و علم و به دانش بفنود (رودکی - ۵۱۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنا
تصویر فنا
جلوخان، پیشگاه، آستانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنس
تصویر فنس
سازه ای برای ایجاد حصار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنر
تصویر فنر
وسیله ای فلزی به شکل تیغه، نوار یا میلۀ پیچیده شده که قوۀ ارتجاعی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فناپذیر
تصویر فناپذیر
فناپذیرنده، فانی، ناپایدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فندق بستن
تصویر فندق بستن
کنایه از حنا بستن به سرانگشتان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنک پوش
تصویر فنک پوش
آنکه پوششی از پوست فنک بر تن دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فند
تصویر فند
مکر، حیله، فریب، نیرنگ، دروغ، ترفند، برای مثال چه کند با تو حیلۀ بدخواه / پیش معجز چه قدر دارد فند (شمس فخری - مجمع الفرس - فند)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فندق شکن
تصویر فندق شکن
ابزاری دارای دو اهرم برای شکستن فندق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنادق
تصویر فنادق
فندق ها، کاروانسراها، جمع واژۀ فندق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنون
تصویر فنون
فن ها، صنعت ها، بندها، نیرنگ ها، جمع واژۀ فن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنل
تصویر فنل
مادۀ جامد، متبلور، سفید رنگ و سمّی با بوی تند که در صنایع داروشناسی و پلاستیک و تهیۀ رنگ ها کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فن وفن
تصویر فن وفن
صدایی که هنگام گرفتگی بینی از آن بیرون می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنگ
تصویر فنگ
زالو، برای مثال بماندستم دل تنگ به خانه در چو فنگ / ز سرما شده چون نیل و سر و روی پرآژنگ (حکاک - شاعران بی دیوان - ۲۸۷)
کنایه از بیچاره، درمانده، بینوا
حنظل، میوه ای گرد و به اندازۀ پرتقال با طعم بسیار تلخ که مصرف دارویی دارد، خربزۀ ابوجهل، شرنگ، پهنور، کرنج، علقم، پهی، ابوجهل، کبستو، پژند، گبست، هندوانۀ ابوجهل، حنظله، کبست برای مثال تلخی خشمش ار به شهد رسد / باز نتوان شناخت شهد از فنگ (فرخی - ۲۱۰)
شاه دانه، گیاهی یکساله با برگ هایی بلند و دانه هایی به اندازۀ فندق که از آن مواد مخدر و الیاف گرفته می شود، گردی مخدر که از سرشاخ های این گیاه گرفته می شود و به صورت تدخین یا خوردن مصرف می شود، بنگ، بنج، زمرّد گیاه، زمرّدگیا، شاهدانج، شهدانج، کنودانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فندقه
تصویر فندقه
میوۀ خشک ناشکوفا که مغز آن چسبیده به پوست نیست، هر چیز کروی شبیه فندق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنا
تصویر فنا
نیست شدن، نابود شدن، مقابل بقاء، نیستی، نابودی، در تصوف تبدیل صفات انسان به صفات الهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فندق
تصویر فندق
درختی از خانوادۀ پیاله داران با برگ های پهن و دندانه دار و گل های خوشه ای با میوه ای گرد کوچک قهوه ای رنگ و حاوی روغن که به عنوان آجیل مصرف می شود، پندک، بندق، گلوژ، گلوز
کنایه از سرانگشت حنابسته
فندق بستن: کنایه از حنا بستن به سرانگشتان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنچ
تصویر فنچ
پرنده ای دانه خوار، کوچک تر از گنجشک و با پرهای سفید، خاکستری یا رنگارنگ، کنایه از کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنومن
تصویر فنومن
حقیقت خارجی اشیا که به وسیلۀ حواس ادراک می شود، پدیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فندک
تصویر فندک
وسیله ای فلزی دارای سنگ چخماق و فتیله برای روشن کردن آتش، به ویژه سیگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنجان
تصویر فنجان
ظرف کوچک چینی یا بلوری که در آن چای یا قهوه می خورند
ساعت آبی، وسیله ای برای اندازه گیری زمان در گذشته که در آن از جریان یکنواخت آب استفاده می شد و اسباب آن ظرفی بود با سوراخ کوچک که آب قطره قطره از آن می چکیده و با مدرج ساختن ظرف، گذشت زمان را اندازه می گرفتند و نوعی از آن ظرفی سوراخ دار بوده که آن را پنگان یا فنجان گفته اند، پنگان، پنگ، سرچه، فنجان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنج
تصویر فنج
مبتلا به که بیماری فتق، دبه خایه، غر، برای مثال عجب آید مرا ز تو که همی / چون کشی آن گران دو خایۀ فنج (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۲)، غری، فتق، کلان، بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنی
تصویر فنی
مربوط به فن، دارای تخصص دربارۀ فن خاصی، براساس فن و تخصص خاص، متخصص در تکنیک و صنعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فناخسرو
تصویر فناخسرو
پناخسرو، پادشاهی که شاهان دیگر در پناه او باشند، پادشاه بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنیکس
تصویر فنیکس
فرانسوی سیمرغ همای فرانسوی زیب کویک (نخل زینتی) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنیک
تصویر فنیک
کرانه زنخ، دمغازه در پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار