جدول جو
جدول جو

معنی فنک پوش

فنک پوش
آنکه پوششی از پوست فنک بر تن دارد
تصویری از فنک پوش
تصویر فنک پوش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فنک پوش

فنک پوش

فنک پوش
آنکه پوست فنک بر تن کند: هندوخزرش دو حلقه در گوش این قندزادر و آن فنک پوش. (تحفه العراقین 143)
فرهنگ لغت هوشیار

فنک پوش

فنک پوش
آنکه جامه از پوست فنک به تن دارد. فنک پوشنده. فنک پوشیده:
چو درویشی، به درویشان نظر به کن که جرم خود
به عوری کرد عوران را فنک پوش زمستانی.
خاقانی.
صبح فنک پوش را ابر زره در قبا
برده کلاه زرش قندز شب را ز تاب.
خاقانی.
هند و خزرش دو حلقه در گوش
آن قندزدار و این فنک پوش.
خاقانی (تحفهالعراقین)
لغت نامه دهخدا

گنه پوش

گنه پوش
آنکه گناهان دیگران را نادیده بگیرد گناه بخش آمرزنده
گنه پوش
فرهنگ لغت هوشیار

شیک پوش

شیک پوش
شیک پوشنده، آنکه همیشه لباسهای پاکیزه و زیبا و گرانبها و مدروز پوشد، که جامه های او با برش و دوخت و قماش و نسیجی اعلاست، که عادتاً جامۀ شیک پوشد، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

کپنک پوش

کپنک پوش
کپنک پوشنده. کپنک پوشک. آنکه کپنک پوشد. (فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از مردم دون و الواط. (از آنندراج) :
کپنک پوشهای میدانی
در کمین تواند می دانی.
صفای اصفهانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

رنگ پوش

رنگ پوش
آنکه رنگ بپوشد. آنکه جامۀ ژنده و دلق بپوشد. رجوع به رنگ پوشیدن و رنگ ذیل معنی ژنده و دلق شود
لغت نامه دهخدا