آنکه جامه از پوست فنک به تن دارد. فنک پوشنده. فنک پوشیده: چو درویشی، به درویشان نظر به کن که جرم خود به عوری کرد عوران را فنک پوش زمستانی. خاقانی. صبح فنک پوش را ابر زره در قبا برده کلاه زرش قندز شب را ز تاب. خاقانی. هند و خزرش دو حلقه در گوش آن قندزدار و این فنک پوش. خاقانی (تحفهالعراقین)
شیک پوشنده، آنکه همیشه لباسهای پاکیزه و زیبا و گرانبها و مدروز پوشد، که جامه های او با برش و دوخت و قماش و نسیجی اعلاست، که عادتاً جامۀ شیک پوشد، (یادداشت مؤلف)
کپنک پوشنده. کپنک پوشک. آنکه کپنک پوشد. (فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از مردم دون و الواط. (از آنندراج) : کپنک پوشهای میدانی در کمین تواند می دانی. صفای اصفهانی (از آنندراج)