جدول جو
جدول جو

معنی فلنگ - جستجوی لغت در جدول جو

فلنگ
(فَ لَ)
به معنی تیر بدخشانی است، و ظاهراً مصحف فیلک است. (از یادداشتهای مؤلف). بیلک. پیلک:
به کوه برشد و اندر نهاله گه بنشست
فلنگ پیش به زه کرد همچو چرخ به چنگ.
فرخی
لغت نامه دهخدا
فلنگ
یا فلنگ را بستن فرار کردن
تصویری از فلنگ
تصویر فلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
فلنگ
((فِ لِ))
پالهنگ، کفش، فرار
تصویری از فلنگ
تصویر فلنگ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جلنگ
تصویر جلنگ
جلنگ
نوعی پارچۀ ابریشمی ضخیم زردوزی شده که از آن قبا و شلوار و کلاه می دوختند
گیاهی که ساقۀ راست و بلند نداشته باشد و شاخه های آن روی زمین بیفتد مانند بوتۀ کدو، خربزه، خیار و مانند آن، جلونک، چلونک، بیاره، بیاج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلنگ
تصویر کلنگ
کلنگ
وسیلۀ آهنی نوک تیز با دستۀ چوبی برای کندن زمین
پرنده درنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلنگ
تصویر پلنگ
پلنگ
حیوانی گوشت خوار و قوی جثه از تیرۀ گربه سانان، نظیر شیر و ببر و بسیار چابک و درنده. پوستش سفید و دارای خال های سیاه. در کوه های آسیا و افریقا زندگی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلنگ
تصویر تلنگ
تلنگ
خواهش، آرزو، حاجت، نیاز، برای مثال راست خواهی به این تلنگ خوشم / این کنم به که بار خلق کشم (سنائی۱ - ۱۹۵)، گدایی
زه، زهوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلنگ
تصویر دلنگ
دلنگ
آویخته، آویزان، آونگ، خوشۀ خرما، بندی که از چوب و علف و شاخه های درخت جلوی آب درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلنگ
تصویر خلنگ
خلنگ
گیاهی درختچه ای با گل های سرخ، زرد یا سفید که بیشتر در نواحی گرم می روید، دو رنگ و ابلق، به ویژه سیاه و سفید، برای مثال تا برآید لخت لخت از کوه میغ ماغگون / آسمان آبگون از رنگ او گردد خلنگ (منوچهری - ۶۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملنگ
تصویر ملنگ
ملنگ
سرخوش، مست، بی خود، مجرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از النگ
تصویر النگ
النگ
سبزه زار، مرغزار، چراگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلنگ
تصویر شلنگ
شلنگ
نوعی جست و خیز و برداشتن گام های بلند هنگام راه رفتن، جست و خیز، شلنگ تخته
شیلنگ، لولۀ لاستیکی یا پلاستیکی برای آب پاشی یا جا به جا کردن مایعات از ظرفی به ظرف دیگر
شلنگ انداختن: جست و خیز کردن، قدم بلند برداشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرنگ
تصویر فرنگ
فرنگ
از مردم فرنگ، ساخته شده یا نشئت گرفته از کشورهای اروپایی، تهیه شده به سبک اروپایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلنگ
تصویر تلنگ
تلنگ
صدایی که از برخورد انگشتان بر جایی ایجاد می شود
فرهنگ فارسی عمید
فرنگ
به جای فرنگی بکار رود، جمع فرنگان. بازیچه ایست برای کودکان و آن چوبکی است پهن و مدور که پایین آن را تیز سازند و بالای آن را - یعنی بلندی آن را - آن قدرکنند که به دو انگشت گرفته توان گردانید
فرهنگ لغت هوشیار
فشنگ
لوله ای کوتاه فلزی یا مقوائی که در آن باروت تعبیه شده و برای تیراندازی با اسلحه گرم تفنگ انواع تپانچه بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
کلنگ
دست افزاری باشد که چاه جویان و گل کاران بدان زمین و دیوار را بکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملنگ
تصویر ملنگ
ملنگ
مردم سر وپا برهنه و مجرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولنگ
تصویر ولنگ
ولنگ
گل و گشاد: (در را ولنگ و واز گذاشته و رفته بود)، بی حساب و کتاب بی نظم و نسق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلنگ
تصویر پلنگ
پلنگ
جانوری معروف که دشمن شیر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلنگ
تصویر تلنگ
تلنگ
آرزو، حاجت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلنگ
تصویر خلنگ
خلنگ
دورنگی، ابلق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلنگ
تصویر دلنگ
دلنگ
آویخته، آونگان، آویزان
فرهنگ لغت هوشیار
آلنگ
گودیی که در اطراف قلعه بهنگام محاصره حفرکنند مورچال، دیواری که برای حفظ سپاه کشند سنگر، جمعی از سپاهیان و دیگران که دراطراف یا درون قلعه برای تسخیر آن جای جای گمارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلنگ
تصویر شلنگ
شلنگ
مسافت ما بین دو قدم، برجستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلنگ
تصویر تلنگ
تلنگ
((تَ لَ))
میوه ای است شبیه به شفتالو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلنگ
تصویر خلنگ
خلنگ
((خِ لِ))
خلنج، گرفتن اعضا و کندن به ناخن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلنگ
تصویر خلنگ
خلنگ
((خَ لَ))
دو رنگ، ابلق، خلنج
فرهنگ فارسی معین
خلنگ
گیاهی است که نوعی از آن به صورت درخت یا درختچه می باشد که از چوب آن کاسه و قدح می سازند و نوعی از آن علفی می باشد به رنگ های سرخ، زرد و سفید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آلنگ
تصویر آلنگ
آلنگ
((لَ))
خندق، دیواری که بر گرد سپاه برای محافظت درست کنند. مورچال، سنگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلنگ
تصویر تلنگ
تلنگ
((تُ لَ))
نیاز، ضرورت، میل، خواهش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلنگ
تصویر تلنگ
تلنگ
((تِ لِ))
بشکن
فرهنگ فارسی معین
پلنگ
((پَ لَ))
جانوری از تیره گربه سانان و گوشت خوار که روی پوست بدنش خال های سیاه بسیار وجود دارد و آن گونه های متعدد دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلنگ
تصویر دلنگ
دلنگ
((دِ لَ یا لِ))
آویخته، دلنگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلنج
تصویر فلنج
فلنج
جمع
فرهنگ واژه فارسی سره