جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با النگ

النگ

النگ
بزبان ترکی بمعنی سبزه زار. (غیاث اللغات) (برهان قاطع) (هفت قلزم). چمن و سبزه زار. لغت ترکی است. (انجمن آرا). مرغزار و چمن و سبزه زار. (آنندراج). مرتع. و رجوع به مادۀ بعدی شود، سخت شدن جزع کسی بر دیگری. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغه) ، ترسیدن و پناه گرفتن کسی بسوی دیگری. (از متن اللغه) (از ناظم الاطباء) ، اقامت کردن در جایی. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

النگ

النگ
دهی است از دهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان، در 5 هزارگزی شمال خاوری کردکوی. دامنه و معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 1545 تن شیعه اند که به لهجۀ مازندرانی سخن میگویند. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن برنج، غلات، حبوبات، پنبه و توتون سیگار، و شغل مردم زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی است. دبستان چهارکلاسه و راه فرعی بشوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به ’مازندران و استرآباد’ رابینو ص 125 و ترجمه همان کتاب ص 168 شود
لغت نامه دهخدا

النگ

النگ
در تاریخ حبیب السیر اسمهایی بدین صورت آمده است: النگ خرقان، النگ بسطام، آق النگ همدان، النگ آقا، النگ سهند، النگ شاه نشین، النگ باباخاکی، النگ جوزی، النگ بیکی، النگ تشین، النگ قلبه، النگ شکی، النگ داغی، النگ جیجکتو، النگ مشرتو، النگ همدان، یکه النگ، النگ کهدستان، النگ اسماریکک، النگ رادکان. و النگ بضم اول و فتح دوم بمعنی سبزه زار و مرغزار و بفتح اول و دوم بمعنی دیوار و پناه قلعه گیری است و ظاهراً در اکثر نواحی محلی سبزه زار و یا دیوار و پناه قلعه گیری بوده است که بعد با افزودن ’النگ’به اول نام آن ناحیه بصورت اسم خاص درآمده است و هم اکنون در بعضی از شهرهای ایران از قبیل گرگان و مشهد و بیرجند دیههایی بنام ’النگ’ مطلق یا بصورت اضافه به کلمه های نظیر پشه، درویش، ساری خان، و سرتخت وجوددارد. رجوع به النگ (معنی لغوی) و فهرست حبیب السیر چ خیام ذیل اسامی خاص خرقان، بسطام و جز آن، و هم به اسامی خاص مذکور و مواد بعدی در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

النگ

النگ
روستایی از دهستان سدن رستاق غربی کردکوی که در شمال بالا.، قدیم بزرگ، آدم قدبلند و لاغر، مرتع، مرغزار، علف چر، مرتع، مرغزار، علف چر، فرج زن، استخوان ران پا، دوال پا، چمن زار نمور، نمور
فرهنگ گویش مازندرانی

اشنگ

اشنگ
درختی است از تیره بید که مانند سفیدار است ولی برخلاف آن مستقیم رشد نمیکند و چوبش نیز محکم نیست و مانند آن دارای پوست صاف است اشن خشنگ اره قلمه
فرهنگ لغت هوشیار

آلنگ

آلنگ
گودیی که در اطراف قلعه بهنگام محاصره حفرکنند مورچال، دیواری که برای حفظ سپاه کشند سنگر، جمعی از سپاهیان و دیگران که دراطراف یا درون قلعه برای تسخیر آن جای جای گمارند
فرهنگ لغت هوشیار

بالنگ

بالنگ
نوعی از ترنج میباشد که بسیار شیرین و نازک و با آن مربا میسازند
بالنگ
فرهنگ لغت هوشیار