ابزار یا رکویی که در آن چیزی بندند از زر و سیم و خوردنی و جز آن، و اندر کوهستان آن را بدرزه، بتوزه و لارزه نیز گویند و در ماوراءالنهر و خراسان فلرز و فلغز و فلرزنگ. (یادداشت مؤلف از نسخۀ خطی لغت فرس اسدی). فلرزنگ. (فرهنگ فارسی معین). به معنی زله باشد، و آن خوردنی و طعامی باشد که از مهمانیها و عروسیهادر کرباس پاره و دستمال بندند. (برهان) : شوی بگشاد آن فلرزش خاک دید کرد زن را بانگ و گفتش ای پلید. رودکی. رجوع به فلرزنگ شود
ابزار یا رکویی که در آن چیزی بندند از زر و سیم و خوردنی و جز آن، و اندر کوهستان آن را بدرزه، بتوزه و لارزه نیز گویند و در ماوراءالنهر و خراسان فلرز و فلغز و فلرزنگ. (یادداشت مؤلف از نسخۀ خطی لغت فرس اسدی). فلرزنگ. (فرهنگ فارسی معین). به معنی زله باشد، و آن خوردنی و طعامی باشد که از مهمانیها و عروسیهادر کرباس پاره و دستمال بندند. (برهان) : شوی بگشاد آن فلرزش خاک دید کرد زن را بانگ و گفتش ای پلید. رودکی. رجوع به فلرزنگ شود
دستار و پارچه ای که خوراکی یا زر و سیم و یا چیزی دیگر در آن بچینند: آن کرنج و شکرش برداشت پاک و اندر آن دستار آن زن بست خاک آن زن از دکان فرو آمد چو باد پس فلرزنگش بدست اندر نهاد
دستار و پارچه ای که خوراکی یا زر و سیم و یا چیزی دیگر در آن بچینند: آن کرنج و شکرش برداشت پاک و اندر آن دستار آن زن بست خاک آن زن از دکان فرو آمد چو باد پس فلرزنگش بدست اندر نهاد
مس سپید که از آن دیگهای ریخته سازند، ریم آهن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، سنگریزه. (منتهی الارب)، گوهر کانی هرچه باشد، یا هرچه گداز دهد از آن، یا هرچه آن را کیر (دمۀ آهنگری) ، دود سازد وقت گداختن، ضریبه که بر آن شمشیر آزمایند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، {{صفت}} مرد زفت. (منتهی الارب). بخیل. (اقرب الموارد)، مرد سطبر درشت، {{اسم}} عنصر شیمیائی ساده ای است دارای جلای مخصوص. فلزهاعناصر ساده ای هستند که در حرارت معمولی جامدند، بغیر از جیوه، و همه حاجب نور هستند، مگر طلا و نقره که بحالت ورقۀ بسیار نازک شفاف درمی آیند. و در غالب موارد وزن مخصوص آنها زیاد است. فلزها هادی خوبی برای حرارت و الکتریسیته هستند و میتوان آنها را طوری براق کرد که نور را منعکس سازند (جلای فلزی). اکثر فلزهاچکش خوار و قابل مفتول شدن و قابل تبدیل به ورقه های نازک هستند و در اثر ضربه یا فشار خرد نمی شوند. ج، فلزات. (فرهنگ فارسی معین). لفظ فلزات که بر هفت گوهر افتد زر است و سیم و قلعی و مس و آهن و سرب و خارصینی، و بعضی فلزات را نه گویند یعنی زر، زیبق، اسرب، ارزیز، فضه، آهن، مس، شبه و روی. (یادداشت مؤلف). - عصر فلزات، (اصطلاح زمین شناسی) قسمتی از طبقات بسیار جدید و بالایی و نزدیک به وضع دوران چهارم را گویند که مقارن با شناختن فلز توسط انسان بوده است. این دوره تقریباً از سه هزار سال قبل از میلاد مسیح شروع میشود و با شروع این عصر دورۀ نوسنگی (یا عصر حجر جدید) ختم میگردد. قدیمترین فلزی که بشر شناخته و آن را به کار برده مس است و به همین جهت ابتدای عصر فلزات را بنام دورۀ مس نامیده اند. پس از آن دورۀ آلیاژهای ساخته شده از مس است که مفرغ باشد. از یکهزار سال قبل از میلاد مسیح بشر آهن را کشف کرد که آن را دورۀ آهن نامند و اکنون هم بشر در همان دوره است. (فرهنگ فارسی معین). ترکیب های دیگر: - فلزتراشی. فلزکاری. فلزی. رجوع به این کلمات شود
مس سپید که از آن دیگهای ریخته سازند، ریم آهن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، سنگریزه. (منتهی الارب)، گوهر کانی هرچه باشد، یا هرچه گداز دهد از آن، یا هرچه آن را کیر (دمۀ آهنگری) ، دود سازد وقت گداختن، ضریبه که بر آن شمشیر آزمایند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، {{صِفَت}} مرد زفت. (منتهی الارب). بخیل. (اقرب الموارد)، مرد سطبر درشت، {{اِسم}} عنصر شیمیائی ساده ای است دارای جلای مخصوص. فلزهاعناصر ساده ای هستند که در حرارت معمولی جامدند، بغیر از جیوه، و همه حاجب نور هستند، مگر طلا و نقره که بحالت ورقۀ بسیار نازک شفاف درمی آیند. و در غالب موارد وزن مخصوص آنها زیاد است. فلزها هادی خوبی برای حرارت و الکتریسیته هستند و میتوان آنها را طوری براق کرد که نور را منعکس سازند (جلای فلزی). اکثر فلزهاچکش خوار و قابل مفتول شدن و قابل تبدیل به ورقه های نازک هستند و در اثر ضربه یا فشار خرد نمی شوند. ج، فلزات. (فرهنگ فارسی معین). لفظ فلزات که بر هفت گوهر افتد زر است و سیم و قلعی و مس و آهن و سرب و خارصینی، و بعضی فلزات را نُه گویند یعنی زر، زیبق، اسرب، ارزیز، فضه، آهن، مس، شبه و روی. (یادداشت مؤلف). - عصر فلزات، (اصطلاح زمین شناسی) قسمتی از طبقات بسیار جدید و بالایی و نزدیک به وضع دوران چهارم را گویند که مقارن با شناختن فلز توسط انسان بوده است. این دوره تقریباً از سه هزار سال قبل از میلاد مسیح شروع میشود و با شروع این عصر دورۀ نوسنگی (یا عصر حجر جدید) ختم میگردد. قدیمترین فلزی که بشر شناخته و آن را به کار برده مس است و به همین جهت ابتدای عصر فلزات را بنام دورۀ مس نامیده اند. پس از آن دورۀ آلیاژهای ساخته شده از مس است که مفرغ باشد. از یکهزار سال قبل از میلاد مسیح بشر آهن را کشف کرد که آن را دورۀ آهن نامند و اکنون هم بشر در همان دوره است. (فرهنگ فارسی معین). ترکیب های دیگر: - فلزتراشی. فلزکاری. فلزی. رجوع به این کلمات شود
سبزه تروتازه. رجوع به فرز شود، غلبه و زیادتی، کنار دریاهاو رودخانه های بزرگ که کشتی و سنبک در آنجا بایستند و از آنجا راهی شوند. (برهان). رجوع به فرضه شود
سبزه تروتازه. رجوع به فِرز شود، غلبه و زیادتی، کنار دریاهاو رودخانه های بزرگ که کشتی و سنبک در آنجا بایستند و از آنجا راهی شوند. (برهان). رجوع به فُرضه شود
فربه و قوی هیکل. (برهان) : شد فخرز و شد فخرز از داد تو هر عاجز لاغر نشود هرگز آن را که تو پروردی. مولوی. (از فرهنگ نظام از حاشیۀبرهان چ معین) ، مرطوبی. (برهان)
فربه و قوی هیکل. (برهان) : شد فخرز و شد فخرز از داد تو هر عاجز لاغر نشود هرگز آن را که تو پروردی. مولوی. (از فرهنگ نظام از حاشیۀبرهان چ معین) ، مرطوبی. (برهان)
مهره ای از مهره های شطرنج که به منزلۀ وزیر است. (برهان). و آن را فرزین گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به فرزین و فرزان شود، سبزه باشد در غایت خوبی و تری و تازگی. (برهان). فریز. فریس. فرزد. فرزه. پریز. فریژ. فریج. (از حاشیۀ برهان چ معین)
مهره ای از مهره های شطرنج که به منزلۀ وزیر است. (برهان). و آن را فرزین گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به فرزین و فرزان شود، سبزه باشد در غایت خوبی و تری و تازگی. (برهان). فریز. فریس. فرزد. فرزه. پریز. فریژ. فریج. (از حاشیۀ برهان چ معین)
میاندو پشته میان پشته جدا زون (زون سهم سهام)، راه کوهستانی مهره ایست از مهره های شطرنج و آن بمنزله وزیر است فرزان. مهره ایست از مهره های شطرنج و آن بمنزله وزیر است فرزان
میاندو پشته میان پشته جدا زون (زون سهم سهام)، راه کوهستانی مهره ایست از مهره های شطرنج و آن بمنزله وزیر است فرزان. مهره ایست از مهره های شطرنج و آن بمنزله وزیر است فرزان