معنی فرز فرز فِرز چابک، چالاک، جلد، چست، به تندی مثلاً فرز رفت سر کوچه و برگشت چابک، چالاک، جَلد، چست، به تندی مثلاً فرز رفت سر کوچه و برگشت تصویر فرز فرهنگ فارسی عمید