ابزار یا رکویی که در آن چیزی بندند از زر و سیم و خوردنی و جز آن، و اندر کوهستان آن را بدرزه، بتوزه و لارزه نیز گویند و در ماوراءالنهر و خراسان فلرز و فلغز و فلرزنگ. (یادداشت مؤلف از نسخۀ خطی لغت فرس اسدی). فلرزنگ. (فرهنگ فارسی معین). به معنی زله باشد، و آن خوردنی و طعامی باشد که از مهمانیها و عروسیهادر کرباس پاره و دستمال بندند. (برهان) : شوی بگشاد آن فلرزش خاک دید کرد زن را بانگ و گفتش ای پلید. رودکی. رجوع به فلرزنگ شود