جدول جو
جدول جو

معنی فلرزنگ

فلرزنگ
خوردنی و غذایی که از مجلس عروسی یا مهمانی با خود می برند، برای مثال آن زن از دکان برون آمد چو باد / پس فلرزنگش به دست اندر نهاد (رودکی - ۵۳۲)
تصویری از فلرزنگ
تصویر فلرزنگ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فلرزنگ

فلرزنگ

فلرزنگ
دستار و پارچه ای که خوراکی یا زر و سیم و یا چیزی دیگر در آن بچینند: آن کرنج و شکرش برداشت پاک و اندر آن دستار آن زن بست خاک آن زن از دکان فرو آمد چو باد پس فلرزنگش بدست اندر نهاد
فرهنگ لغت هوشیار

فلرزنگ

فلرزنگ
دستار یا پارچه ای که در آن خوراکی یا زر و سیم را می پیچیدند
فلرزنگ
فرهنگ فارسی معین

فلرزنگ

فلرزنگ
به معنی فلرز است که خوردنی و طعامی باشد که از مهمانیها برداشته به جای دیگر برند. (برهان). فلرز. دستار. دستمال. لارزه. بدرزه. (یادداشت مؤلف) :
آن زن از دکان فرودآمد چو باد
پس فلرزنگش به دست اندر نهاد.
رودکی.
رجوع به فلرز شود
لغت نامه دهخدا

فرزنگ

فرزنگ
فرسنگ، واحدی برای اندازه گیری مسافت، تقریباً شش کیلومتر، فرسخ، پرسنگ، فرسنگ
فرزنگ
فرهنگ فارسی معین