جدول جو
جدول جو

معنی فعلی - جستجوی لغت در جدول جو

فعلی
کنونی، در دستور زبان علوم ادبی دارای فعل
تصویری از فعلی
تصویر فعلی
فرهنگ فارسی عمید
فعلی
(فِ)
منسوب به فعل. (فرهنگ فارسی معین) ، کنونی. (یادداشت مؤلف) ، مقابل انفعالی. (یادداشت مؤلف) ، بالفعل. مقابل بالقوه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
فعلی
پویه ای، کنونی منسوب به فعل مربوط به فعل، کنونی: کارهای فعلی
تصویری از فعلی
تصویر فعلی
فرهنگ لغت هوشیار
فعلی
((فِ عْ))
منسوب به فعل، کنونی، مربوط به حال
تصویری از فعلی
تصویر فعلی
فرهنگ فارسی معین
فعلی
کنونی
تصویری از فعلی
تصویر فعلی
فرهنگ واژه فارسی سره
فعلی
جاری، حالیه، کنونی
متضاد: بعدی، قبلی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اعلی
تصویر اعلی
برتر، هشتاد و هفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۹ آیه، بلندتر، بالاتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فعلگی
تصویر فعلگی
شغل و عمل فعله، کارگری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جعلی
تصویر جعلی
غیراصلی، دروغین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معلی
تصویر معلی
معلا، برافراشته، بلند شده، بلندمرتبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فعله
تصویر فعله
کارگر ساختمانی، عمله، مزدور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعلی
تصویر لعلی
قرمز، لعل فام، قرمز بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فعلا
تصویر فعلا
در حال حاضر، اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، عجالتاً، فی الحال، حالیا، اینک، همیدون، ایدر، الآن، بالفعل، کنون، همینک، ایدون، الحال، ایمه، نون، حالا
از طریق کار و عمل، عملاً
فرهنگ فارسی عمید
(فِ لی یَ)
فعلیه. مؤنث فعلی. (فرهنگ فارسی معین).
- قوه فعلیه، نیرو. قوت. انرژی. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به فعلی شود
لغت نامه دهخدا
(قَ شَ / شُو کَ دَ)
از قوه به فعل آمدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
امدی هنگامی منسوب به فصل مربوط به فصل، تاریخی است از سال شمسی که به فصل تعلق دارد اما ماخذ آن تاریخ هجری قمری است. تفصیل این اجمال بدین منوال است که در عهد جلال الدین اکبر پادشاه هند در دفاتر تحصیل خراج هندوستان طرز جدید سیاق میرزایان ایرانی قرار یافت به جهت جمعیت اسلام. تاریخ سنبت بکر ماجیت که در دفاتر هند از قدیم معمول بود مندرج ساختند لیکن چون مدار تحصیل خراج بر فصول شمسی است لهذا تفاوت بسیار پیدا شد، در آن تاریخ که سال هجری قمری 971 بود و اتفاقا در آن ایام مبدا سال هجری که غره محرم باشد با ابتدای فصل پاییز و قرب زمان درجه اعتدال شب و روز که نزد هندوان یازدهم سنبله است - مطابق افتاد. از آن وقت سنین هجری را بدان قدر که گذشته بود فصلی نام نهاده آغاز سال از تحویل آفتاب به سنبله که تقریبا ابتدای ماه کورا و شروع هنگام درودن زراعت فصل پاییز باشد مقرر ساختند. چون سال تاریخ هجری که قمری بود در دفاتر تحصیل خراج به سبب تعلق فصل سال شمسی منتقل گردید و در دیگر مقدمات سال تاریخ هجری به دوازده ماه قمری به دستور سابق باقی ماند پس به مقابله تعداد ایام هر دو تاریخ در مدت دو سال و هشت ماه و شانزده روز چهار گهری زیادت یک ماه در شهور قمری پیدا گشت زیرا که سال شمسی 365 روز و ربع روز است و درینجا مراد از روز مجموع روز و شب است که شصت گهر باشد، پس سال قمری کوتاهتر است از سال شمسی به 10 روز و 53 گهری و 9 پل. بعد از انقضای مدت صد سال فصلی شمسی زیادت سه سال و چند روز بر سال هجری قمری پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
نالگر سمگر بجشاک، سنبی در هندسه منسوب به نعل: نعلبند: مرد خفاف نعلی و خراز از مواریث آنک داند راز. (حدیقه. مد. 123)، چون دو قوس از دایره که طولشان از نصف دایره بیشتر باشد و انحداب (کوژی) آنها در یک جانب بود - بر سطحی محیط شوند آن شکل را نعلی نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معلی
تصویر معلی
بلند، رفیع، برافراشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعلی
تصویر لعلی
لالی گونه ای انگور، گونه ای رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضلی
تصویر فضلی
فزونی فرجادی
فرهنگ لغت هوشیار
مجازاً بمعنی اکنون، فی الحال، حالا، اکنون از روی فعل فعلا، حالا اکنون
فرهنگ لغت هوشیار
مزدوری، بیگاری کار بی مزد فعله بودن مزدوری کارگری، کارگری بدون اجرت و مزد. توضیح در تداول بسکون عین استعمال شود و آن غلط است
فرهنگ لغت هوشیار
کار زشت در تازی، مزدور در فارسی خوی (عادت)، جمع فاعل، پویندگان کارگران کنندگان یک دفعه فعل یک بار کردن، جمع فعلات، جمع فاعل کنندگان، کارگران عمله. توضیح مطرزی در المغرب گوید: یقال للذین یعملون فی طین او بنا او حفر الفعله و العمله، کارگر گلکار (مفرد گیرند) توضیح در تداول بسکون استعمال شود و صحیح نیست
فرهنگ لغت هوشیار
به گونه ای که در فارسی به کار برند شگونی، اختری پیشگوی کندا قالی به آرش گوشت مغاکچه سرین پارسی است
فرهنگ لغت هوشیار
کناکی پویندگی منسوب به فاعل. یا حالت فاعلی. آنست که اسم فاعل واقع شود فاعلیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فعلیه
تصویر فعلیه
مونث فعلی پویه ای، کنونی مونث علی. یا قوه فعلیه. نیرو قوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعلی
تصویر اعلی
بلند و بالای هر چیز، بزرگتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جعلی
تصویر جعلی
ساختگی ساختگی: شجره نسب جعلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فعلیه
تصویر فعلیه
((فِ یِّ))
مؤنث فعلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعلی
تصویر اعلی
((اَ لا))
برتر، بلندتر، برگزیده از هر چیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیلی
تصویر فیلی
((فِ لَ))
منسوب به فیل، آنچه که به فیل مربوط است، رنگ خاکستری با ته رنگ آبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فعله
تصویر فعله
((فَ عَ لِ))
جمع فاعل، کارگران، عمله، در فارسی به صورت مفرد به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فعلگی
تصویر فعلگی
((فَ عْ لِ))
از فعله عربی، کارگری، مزد بگیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معلی
تصویر معلی
((مَ))
برافراشته، بلند شده، بلند، رفیع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جعلی
تصویر جعلی
ساختگی، برساخته، دروغین
فرهنگ واژه فارسی سره