جدول جو
جدول جو

معنی فعله

فعله((فَ عَ لِ))
جمع فاعل، کارگران، عمله، در فارسی به صورت مفرد به کار می رود
تصویری از فعله
تصویر فعله
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فعله

فعله

فعله
کار زشت در تازی، مزدور در فارسی خوی (عادت)، جمع فاعل، پویندگان کارگران کنندگان یک دفعه فعل یک بار کردن، جمع فعلات، جمع فاعل کنندگان، کارگران عمله. توضیح مطرزی در المغرب گوید: یقال للذین یعملون فی طین او بنا او حفر الفعله و العمله، کارگر گلکار (مفرد گیرند) توضیح در تداول بسکون استعمال شود و صحیح نیست
فرهنگ لغت هوشیار

فعله

فعله
یکبار از کاری: کانت منه فعله حسنه او قبیحه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

فعله

فعله
خوی و عادت. (منتهی الارب). عادت. (اقرب الموارد) ، کردار. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی)
لغت نامه دهخدا

فعله

فعله
جَمعِ واژۀ فاعل. کارگران و بیشتر آن دسته که در کار گل باشند. در تداول فارسی زبانان به معنی مفرد آید. (از یادداشتهای مؤلف). بصورت صفت غالباً بر کارگرانی که در کار گل و حفاری و مانند آن باشند اطلاق شود. (از منتهی الارب). جَمعِ واژۀ فاعل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا