جدول جو
جدول جو

معنی فعلگی

فعلگی((فَ عْ لِ))
از فعله عربی، کارگری، مزد بگیری
تصویری از فعلگی
تصویر فعلگی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فعلگی

فعلگی

فعلگی
مزدوری، بیگاری کار بی مزد فعله بودن مزدوری کارگری، کارگری بدون اجرت و مزد. توضیح در تداول بسکون عین استعمال شود و آن غلط است
فرهنگ لغت هوشیار

فعلگی

فعلگی
عمل فعله. عملگی. (یادداشت مؤلف). کارگری. فعله بودن. مزدوری، کارگری بدون اجرت و مزد. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فعله شود
لغت نامه دهخدا

فعلی

فعلی
پویه ای، کنونی منسوب به فعل مربوط به فعل، کنونی: کارهای فعلی
فعلی
فرهنگ لغت هوشیار

فعلی

فعلی
منسوب به فعل. (فرهنگ فارسی معین) ، کنونی. (یادداشت مؤلف) ، مقابل انفعالی. (یادداشت مؤلف) ، بالفعل. مقابل بالقوه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا