آتشزنه، چیزی که با آن آتش روشن کنند مانند خار و خاشاک و هیزم نازک، آتش گیره، هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، پد، حطب، شیاع، وقود، آفروزه، پده، پوک، آتش برگ، مرخ، پرهازه، وقید، پیفه، هود، آتش افروزبرای مثال شرری را که جست ز آهن و سنگ / بی فروزینه مشکل است درنگ (جامی۱ - ۱۵۶)
آتشزنه، چیزی که با آن آتش روشن کنند مانندِ خار و خاشاک و هیزم نازک، آتَش گیرِه، هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، پُد، حَطَب، شَیاع، وَقود، آفروزه، پُدِه، پوک، آتَش بَرگ، مَرخ، پَرهازِه، وَقید، پیفِه، هود، آتَش اَفروزبرای مِثال شرری را که جست ز آهن و سنگ / بی فروزینه مشکل است درنگ (جامی۱ - ۱۵۶)
پسندیده، شایسته عاقل، دانا، خردمند، پیردل، متدبّر، متفکّر، صاحب خرد، خردومند، بخرد، فرزانه، فرزان، حصیف، راد، باخرد، اریب، لبیب، داناسر، خردور، نیکورای، خردپیشهبرای مثال هرکه فرهنگ از او فروهیده ست / تیزمغزی از او نکوهیده ست (عنصری - ۳۶۴)، دارای فر و شکوه
پسندیده، شایسته عاقِل، دانا، خِرَدمَند، پیردِل، مُتَدَبِّر، مُتِفَکِّر، صاحِب خِرَد، خِرَدومَند، بِخرَد، فَرزانِه، فَرزان، حَصیف، راد، باخِرَد، اَریب، لَبیب، داناسَر، خِرَدور، نیکورای، خِرَدپیشهبرای مِثال هرکه فرهنگ از او فروهیده ست / تیزمغزی از او نکوهیده ست (عنصری - ۳۶۴)، دارای فر و شکوه
دهی است از دهستان گندزلو بخش مرکزی شهرستان شوشتر، واقع در 25هزارگزی جنوب خاوری شوشتر. و کنار راه شوسۀمسجدسلیمان به اهواز، با 500 تن سکنه. آب آن از شعبه رود خانه کارون و لوله کشی شرکت نفت است. این ده مرکز کار خانه برق، تلمبۀ فشار، تلفن، راه آهن فرعی و مرکز کشتیهای کوچک شرکت نفت که در طول رود خانه کارون رفت و آمد می نمایند، می باشد. و ساکنان آن از طایفۀ گندزلو هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان گندزلو بخش مرکزی شهرستان شوشتر، واقع در 25هزارگزی جنوب خاوری شوشتر. و کنار راه شوسۀمسجدسلیمان به اهواز، با 500 تن سکنه. آب آن از شعبه رود خانه کارون و لوله کشی شرکت نفت است. این ده مرکز کار خانه برق، تلمبۀ فشار، تلفن، راه آهن فرعی و مرکز کشتیهای کوچک شرکت نفت که در طول رود خانه کارون رفت و آمد می نمایند، می باشد. و ساکنان آن از طایفۀ گندزلو هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
منسوب به امروز. (ناظم الاطباء) (آنندراج). امروزین. (فرهنگ فارسی معین) : از آن مه نیست امروزینه این جور که دل بر دوستان دیرینه دارد. میرخسرو (از آنندراج).
منسوب به امروز. (ناظم الاطباء) (آنندراج). امروزین. (فرهنگ فارسی معین) : از آن مه نیست امروزینه این جور که دل بر دوستان دیرینه دارد. میرخسرو (از آنندراج).
طولاً. از درازا. (ناظم الاطباء). ’شعوری’ در لسان العجم (ج 1 ص 442) آنرا به معنی طول هر چیز نوشته و افزوده است که یای آن برای وصف ونون برای تأکید صفت و هاء برای بیان خصوصیت است
طولاً. از درازا. (ناظم الاطباء). ’شعوری’ در لسان العجم (ج 1 ص 442) آنرا به معنی طول هر چیز نوشته و افزوده است که یای آن برای وصف ونون برای تأکید صفت و هاء برای بیان خصوصیت است
بهره و حصۀ هرروزه. (ناظم الاطباء). روزی. (فرهنگ فارسی معین)، آنچه از نقد و جنس که هر روزه بشخص میرسد، معاش یومیه، جیره ای که هرروزه به مستحقین دهند. (ناظم الاطباء)، روزگار. زمان. دوران: آن روزینه شهر (بخارا) همانقدر بود که شهرستان است. (تاریخ بخارای نرشخی)
بهره و حصۀ هرروزه. (ناظم الاطباء). روزی. (فرهنگ فارسی معین)، آنچه از نقد و جنس که هر روزه بشخص میرسد، معاش یومیه، جیره ای که هرروزه به مستحقین دهند. (ناظم الاطباء)، روزگار. زمان. دوران: آن روزینه شهر (بخارا) همانقدر بود که شهرستان است. (تاریخ بخارای نرشخی)