جدول جو
جدول جو

معنی فروزینه

فروزینه
آتشزنه، چیزی که با آن آتش روشن کنند مانند خار و خاشاک و هیزم نازک، آتش گیره، هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، پد، حطب، شیاع، وقود، آفروزه، پده، پوک، آتش برگ، مرخ، پرهازه، وقید، پیفه، هود، آتش افروزبرای مثال شرری را که جست ز آهن و سنگ / بی فروزینه مشکل است درنگ (جامی۱ - ۱۵۶)
تصویری از فروزینه
تصویر فروزینه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فروزینه

فروزینه

فروزینه
آنچه بدان آتش افروزند از هیزم باریک و گیاه خشک آتشگیره آتش زنه
فروزینه
فرهنگ لغت هوشیار

فروزینه

فروزینه
آتش پرک و آتش زنه و چخماق را گویند، خار و خاشاکی را نیز گفته اند که بدان آتش افروزند. (برهان). فروزه. رجوع به فروزه شود
لغت نامه دهخدا

فروزیده

فروزیده
روشن شده. (آنندراج) (انجمن آرا) (برهان). رجوع به فروزیدن شود، موصوف گشته. (آنندراج) (انجمن آرا). موصوف. (برهان) (از فرهنگ دساتیر). رجوع به فرهنگ دساتیر ص 258 شود
لغت نامه دهخدا