جدول جو
جدول جو

معنی فروهیده

فروهیده
پسندیده، شایسته
عاقل، دانا، خردمند، پیردل، متدبّر، متفکّر، صاحب خرد، خردومند، بخرد، فرزانه، فرزان، حصیف، راد، باخرد، اریب، لبیب، داناسر، خردور، نیکورای، خردپیشهبرای مثال هرکه فرهنگ از او فروهیده ست / تیزمغزی از او نکوهیده ست (عنصری - ۳۶۴)، دارای فر و شکوه
تصویری از فروهیده
تصویر فروهیده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فروهیده

فروهیده

فروهیده
ظاهر و آشکار، با شکوه و شأن و شوکت. (برهان)
لغت نامه دهخدا

فروهیده

فروهیده
خردمند و عاقل ودانا. (برهان). پسندیده. (فرهنگ اسدی) :
هرکه فرهنگ از او فروهیده ست
تیزمغزی از او نکوهیده ست.
عنصری (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا

فروهنده

فروهنده
خوب رو، نیکو سیرت
با ادب
فِرِشتِه، موجودی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، اَمشاسپَند، طایِرِ قُدس، مَلَک، فِریشتِه، اَمَهراَسپَند، طایِرِ فَلَک
فروهنده
فرهنگ فارسی عمید

فرو هیده

فرو هیده
پسندیده: هر که فرهنگ ازو فرو هیده است تیز معزی ازو نکوهیده است
فرو هیده
فرهنگ لغت هوشیار