خارج شدن، بیرون آمدن، بیرون رفتن، در علوم ادبی از حروف قافیه که پس از حرف وصل قرار دارد، چنان که در «کشتیم» و «رشتیم»، «ی» حرف وصل و «م» خروج است، بیرون شدن از اطاعت، طغیان، عصیان خروج کردن: طغیان کردن، قیام کردن، یاغی شدن
خارج شدن، بیرون آمدن، بیرون رفتن، در علوم ادبی از حروف قافیه که پس از حرف وصل قرار دارد، چنان که در «کشتیم» و «رشتیم»، «ی» حرف وصل و «م» خروج است، بیرون شدن از اطاعت، طغیان، عصیان خروج کردن: طغیان کردن، قیام کردن، یاغی شدن
فروهر، در آیین زردشتی ذره ای از ذرات نور اهورامزدا که در وجود هر کس به ودیعه نهاده شده و کار او نورافشانی و نشان دادن راه راست به روان است و پس از مردن شخص، راه بالا را می پیماید و به منبع اصلی خود می پیوندد و فقط روان است که از جهت کارهای نیک یا بد که مرتکب شده پاداش می بیند، فره وش
فُروهَر، در آیین زردشتی ذره ای از ذرات نور اهورامزدا که در وجود هر کس به ودیعه نهاده شده و کار او نورافشانی و نشان دادن راه راست به روان است و پس از مردن شخص، راه بالا را می پیماید و به منبع اصلی خود می پیوندد و فقط روان است که از جهت کارهای نیک یا بد که مرتکب شده پاداش می بیند، فَره وَش
زشت، نازیبا، پلید، ناپاک، برای مثال ای بلفرخج ساده همیدون همه فرخج / نامت فرخج و کنیت ملعونت بلفرخج (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۷۹)، در علم زیست شناسی کفل اسب
زشت، نازیبا، پلید، ناپاک، برای مِثال ای بلفرخج ساده همیدون همه فرخج / نامت فرخج و کنیت ملعونت بلفرخج (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۷۹)، در علم زیست شناسی کفل اسب
فرع ها، شاخه ها، نتیجه ها، محصول ها، سودها، جمع واژۀ فرع فروع دین: عبادات و اعمالی که مسلمان باید انجام بدهد و عبارت است از مثلاً نماز، روزه، خمس، زکات، حج، جهاد، امر به معروف، نهی از منکر
فرع ها، شاخه ها، نتیجه ها، محصول ها، سودها، جمعِ واژۀ فرع فروع دین: عبادات و اعمالی که مسلمان باید انجام بدهد و عبارت است از مثلاً نماز، روزه، خمس، زکات، حج، جهاد، امر به معروف، نهی از منکر
به زمین نشستن هواپیما، پایین، در موسیقی الگوهای ملودیک برای بازگشت به مایۀ اصلی و حالت اولیه در آخر اجرای هر دستگاه یا آواز، نشیب، سرازیری، بخش زیرین جایی، قرار گرفته در مرتبۀ پایین تر تنها، یکتا، یگانه فرود آمدن: به زمین نشستن مثلاً هواپیما فرود آمد، پایین آمدن فرود آوردن: پایین آوردن
به زمین نشستن هواپیما، پایین، در موسیقی الگوهای ملودیک برای بازگشت به مایۀ اصلی و حالت اولیه در آخر اجرای هر دستگاه یا آواز، نشیب، سرازیری، بخش زیرین جایی، قرار گرفته در مرتبۀ پایین تر تنها، یکتا، یگانه فرود آمدن: به زمین نشستن مثلاً هواپیما فرود آمد، پایین آمدن فرود آوردن: پایین آوردن
چوبی که خمیر نان را بدان پهن کنند. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آن را به عربی مدمک خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج). چوبک. شوبق (معرب چوبک) . مطمله. وردنه. تیرورکن. تیر. (یادداشت مؤلف). رجوع به نغروچ شود
چوبی که خمیر نان را بدان پهن کنند. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آن را به عربی مدمک خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج). چوبک. شوبق (معرب چوبک) . مطمله. وردنه. تیروَرکُن. تیر. (یادداشت مؤلف). رجوع به نغروچ شود