معنی فروخ - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با فروخ
فروخ
- فروخ
- خوشه که رسیده و دانه بسته باشد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فروغ
- فروغ
- روشنائی، تابش، پرتو، شعله آتش، روشنی که از آتش خورشید و دیگر منابع نورانی می تابد
فرهنگ نامهای ایرانی
فرود
- فرود
- پائین، نام پسر سیاوش، نام پسر کیخسرو، نام پسر خسرو پرویز و شیرین، نام پسر سیاوش و جریره و برادر کیخسرو پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی