معنی سروج
سروج
سرج ها، زین بر پشت اسب ها، جمع واژۀ سرج
تصویر سروج
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با سروج
سروج
سروج
جمع سرج، زین ها پالان ها
فرهنگ لغت هوشیار
سروج
سروج
جَمعِ واژۀ سَرْج. رجوع به سَرْج شود
لغت نامه دهخدا
سروش
سروش
شنیدن و فرمانبرداری، فرشته مظهر اطاعت، فرشته پیام آور در فرهنگ زرتشتی
فرهنگ نامهای ایرانی
سرور
سرور
رئیس، پیشو، شادمانی، خوشحالی
فرهنگ نامهای ایرانی
بروج
بروج
جمع برج، دژها کوشک ها، آبام ها اختران جمع برج
فرهنگ لغت هوشیار
دروج
دروج
جمع درج
فرهنگ لغت هوشیار
عروج
عروج
بالا رفتن، پیشرفت کردن، ترقی
فرهنگ نامهای ایرانی
خروج
خروج
برون رفت، برونروی
فرهنگ واژه فارسی سره
سرون
سرون
آنتن
فرهنگ واژه فارسی سره