جدول جو
جدول جو

معنی فرهومند - جستجوی لغت در جدول جو

فرهومند
فرهمند، باشکوه، با شان و شوکت، دانا، هوشمند
تصویری از فرهومند
تصویر فرهومند
فرهنگ فارسی عمید
فرهومند
(فَ مَ)
فرمند. (حاشیۀ برهان چ معین). مرد نورانی پاکیزۀ روزگار باشد. (برهان). فرهمند. رجوع به فره و فر شود
لغت نامه دهخدا
فرهومند
پرهیزگار، دیندار، متقی
متضاد: ناپرهیزگار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فضلومند
تصویر فضلومند
دارای فضل، دارای فضیلت و رجحان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خردومند
تصویر خردومند
عاقل، دانا، خردمند، راد، پیردل، داناسر، متدبّر، اریب، خردپیشه، باخرد، متفکّر، بخرد، خردور، فرزانه، نیکورای، لبیب، فروهیده، حصیف، صاحب خرد، فرزان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
ویژگی کسی که آرزوی چیزی دارد، مشتاق، کنایه از نیازمند، کنایه از عاشق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فروغمند
تصویر فروغمند
دارای فروغ، دارای روشنی و تابش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهرومند
تصویر بهرومند
بهره مند، دارای بهره و نصیب، سودبرده، آنکه از چیزی یا کاری سود و بهره برده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرهمند
تصویر فرهمند
باشکوه، با شان و شوکت، کنایه از دانا، هوشمند، برای مثال فرهمندی را به دل در جای ده / سود کی داردت شخصی فرهمند (ناصرخسرو - مجمع الفرس - فرهمند)
فرهنگ فارسی عمید
(فَ رَ)
دهی است از دهستان پائین شهرستان نهاوند که دارای 451 تن سکنه است. آب آن از رود خانه گاماسیاب و محصول عمده اش غله، توتون، حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ مَ / فَ هََ مَ)
خردمند. (برهان) (صحاح الفرس) :
نگه کرد بابک پسند آمدش
شهنشاه را فرهمند آمدش.
فردوسی.
سکندر شنید آن پسند آمدش
سخنگوی را فرهمند آمدش.
فردوسی.
بخواب دیدم پیرمردی را سخت فرهمند که نزدیک من آمد. (تاریخ بیهقی) ، قریب و نزدیک باشد. (برهان) ، نورانی و باشکوه. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دارای گره گره دار گره ناک: در حلقه رشته گره مند زندانی بند گشته بی بند. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرهمند
تصویر فرهمند
خردمند، دانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروغمند
تصویر فروغمند
دارای فروغ نورانی
فرهنگ لغت هوشیار
دارای فر خداوند فره شکوهمند: بسی خواندند آن زمان آفرین بدان فره مند آفتاب زمین (گشتاسب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضلومند
تصویر فضلومند
دانشمند هنرمند، برتر فزایسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خردومند
تصویر خردومند
عاقل خداوند عقل، با فهم با ادراک صاحب هوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
مشتاق، مایل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضلومند
تصویر فضلومند
((فَ ضْ مَ))
فضل اومند، دارای فضیلت و برتری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فره مند
تصویر فره مند
((فَ رَّ. مَ))
دارای فر، شکوهمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرهمند
تصویر فرهمند
((فَ هَ مَ))
نزدیک، قریب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
((~. مَ))
مشتاق، آزمند، کامجوی، دارنده حسرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروغمند
تصویر فروغمند
((~. مَ))
دارای فروغ، نورانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرازمند
تصویر فرازمند
بلند مرتبه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
مشتاق
فرهنگ واژه فارسی سره
بخرد، خردمند، عاقل، هوشمند، پرشوکت، شکوهمند، شوکتمند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
Wishful
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
желающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
wünschend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
бажаючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
życzący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
期望的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
desejoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
desiderante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آرزومند
تصویر آرزومند
deseoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی