جدول جو
جدول جو

معنی فرهومند

فرهومند
فرهمند، باشکوه، با شان و شوکت، دانا، هوشمند
تصویری از فرهومند
تصویر فرهومند
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فرهومند

فرهومند

فرهومند
فرمند. (حاشیۀ برهان چ معین). مرد نورانی پاکیزۀ روزگار باشد. (برهان). فرهمند. رجوع به فره و فر شود
لغت نامه دهخدا

فره مند

فره مند
دارای فر خداوند فره شکوهمند: بسی خواندند آن زمان آفرین بدان فره مند آفتاب زمین (گشتاسب)
فرهنگ لغت هوشیار

فهرومند

فهرومند
دهی است از دهستان پائین شهرستان نهاوند که دارای 451 تن سکنه است. آب آن از رود خانه گاماسیاب و محصول عمده اش غله، توتون، حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

فرهمند

فرهمند
باشکوه، با شان و شوکت، کنایه از دانا، هوشمند، برای مِثال فرهمندی را به دل در جای ده / سود کی داردت شخصی فرهمند (ناصرخسرو - مجمع الفرس - فرهمند)
فرهمند
فرهنگ فارسی عمید

فرهمند

فرهمند
خردمند. (برهان) (صحاح الفرس) :
نگه کرد بابک پسند آمدش
شهنشاه را فرهمند آمدش.
فردوسی.
سکندر شنید آن پسند آمدش
سخنگوی را فرهمند آمدش.
فردوسی.
بخواب دیدم پیرمردی را سخت فرهمند که نزدیک من آمد. (تاریخ بیهقی) ، قریب و نزدیک باشد. (برهان) ، نورانی و باشکوه. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا