جدول جو
جدول جو

معنی فضلومند

فضلومند((فَ ضْ مَ))
فضل اومند، دارای فضیلت و برتری
تصویری از فضلومند
تصویر فضلومند
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فضلومند

فضولمند

فضولمند
دارای فضل و معرفت، دارای مزیت و رجحان: و عاشورا فضولمندی بماند
فضولمند
فرهنگ لغت هوشیار

فاضل مند

فاضل مند
دهی از دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه که در 28 هزارگزی جنوب باختری رشخوار واقع است. در جلگه ای معتدل و دارای 243 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت، گله داری، کرباس بافی و قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

فهرومند

فهرومند
دهی است از دهستان پائین شهرستان نهاوند که دارای 451 تن سکنه است. آب آن از رود خانه گاماسیاب و محصول عمده اش غله، توتون، حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

فرهومند

فرهومند
فرمند. (حاشیۀ برهان چ معین). مرد نورانی پاکیزۀ روزگار باشد. (برهان). فرهمند. رجوع به فره و فر شود
لغت نامه دهخدا

فضلون

فضلون
امیر ابوالمظفر ممدوح قطران. (یادداشت بخط مؤلف). وی از خاندان وهسودانیان است. (از شرح احوال رودکی، بقلم سعید نفیسی صص 783-784). از سرگذشت وی اطلاعات زیادی در دست نیست:
قطران ز بحر خاطر من قطره ای نبود
فضلون ز خوان همت تو فضله ای نداشت.
خاقانی.
قطران گریخت از در فضلون ز بس عطاش
آن چون تو بذل و این چو رهی بذله ای نداشت.
خاقانی
لغت نامه دهخدا