جدول جو
جدول جو

معنی فرهختن - جستجوی لغت در جدول جو

فرهختن
تربیت کردن، ادب آموختن، فرهیختن، برای مثال پی فرهختن این تند توسن / بر ابروی غضب چینی برافکن (معروفی - شاعران بی دیوان - ۱۴۳)
تصویری از فرهختن
تصویر فرهختن
فرهنگ فارسی عمید
فرهختن
(مُ دَ / دِ دَ)
تربیت کردن و ادب آموختن و تأدیب نمودن. (برهان). ریاضت دادن. (یادداشت بخط مؤلف) :
پی فرهختن این تند توسن
بر ابروی غضب چینی برافکن.
بوالمثل.
، آویختن. (برهان). رجوع به فرهیختن شود
لغت نامه دهخدا
فرهختن
ادب کردن تادیب کردن تربیت کردن، ادب آموختن، علم آموختن
تصویری از فرهختن
تصویر فرهختن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فروختن
تصویر فروختن
روشن کردن، روشن شدن، درخشان شدن، روشن کردن آتش یا چراغ و امثال آن، افروزان، افروزیدن، فروزیدن، افروزاندن، افروختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرهیختن
تصویر فرهیختن
تربیت کردن، ادب آموختن، فرهختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برهختن
تصویر برهختن
برکشیدن، برآوردن
ادب کردن، تربیت کردن
برهیختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرهختن
تصویر پرهختن
پرهیزیدن، پرهیز کردن
ادب کردن، تربیت کردن
برآوردن، برکشیدن
پرهیختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
مقابل خریدن، واگذار کردن چیزی به کسی در ازای دریافت پول،
کنایه از نشان دادن حالتی به خصوص کبر و خودپسندی، برای مثال من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت / برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی (سعدی۲ - ۶۰۹)
کنایه از از دست دادن صفات اخلاقی به شیوه ای ناروا در برابر چیزی بی ارزش مثلاً آبروی خود را فروخت،
کنایه از خیانت کردن مثلاً یاران هم بند خود را فروخت،
کنایه از معاوضه کردن، برای مثال دو گیتی به رستم نخواهم فروخت / کسی چشم دین را به سوزن ندوخت (فردوسی - ۵/۳۳۸)
چیزی را در معرض فروش گذاشتن، نشان دادن، عرضه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراختن
تصویر فراختن
افراشتن، بلند ساختن، بالا بردن، آراستن، زینت دادن، برپا کردن، برافراشتن، افراختن، اوراشتن، فراشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرهخته
تصویر فرهخته
فرهیخته، برای مثال ای شمن آهسته باش زآن بت بدخو / کآن بت فرهخته نیست، هست نوآموز (دقیقی - ۱۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرهختن
تصویر پرهختن
ادب کردن، پرهیز کردن، رها کردن، خالی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراهختن
تصویر فراهختن
بر کشیدن (شمشیر و جز آن)، تربیت کردن ادب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرهیختن
تصویر فرهیختن
ادب آموختن، تربیت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرهخته
تصویر فرهخته
ادب کرده مودب، ادب آموخته ادیب، علم آموخته عالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروهختن
تصویر فروهختن
فرو کشیدن به پایین کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراهختن
تصویر فراهختن
((فَ هِ تَ))
برکشیدن، تربیت کردن، ادب آموختن، فراهیختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراختن
تصویر فراختن
((فَ تَ))
بلند کردن، بالا بردن، افراختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
((فُ تَ))
دادن کالا به کسی در مقابل دریافت پول، وانمود کردن، به رخ کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرهیختن
تصویر فرهیختن
((فَ تَ))
ادب کردن، تربیت کردن، ادب آموختن، علم آموختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
روشن کردن، روشن شدن، تند شدن آتش، خشمگین شدن، افروختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرهیختن
تصویر فرهیختن
تربیت کردن، تربیت، ادب کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
Sell
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
vendre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
팔다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
menjual
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
बेचना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
verkopen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
vendere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
продавати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
vender
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
sprzedawać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
verkaufen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
продавать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
vender
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فروختن
تصویر فروختن
למכור
دیکشنری فارسی به عبری