- فراشته ((فَ تِ))
- افراشته
معنی فراشته - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رفیع، مرتفع
بلند کرده بالا برده افراشته
بالا برده شده، بلند شده
فرخشه، نوعی شیرینی که از آرد سفید، شکر، روغن و مغز بادام یا پسته تهیه می کردند، لوزینه
تیره گیاهی پروانه واران
پرستو
پرستو
فرشته ملک
نوعی شیرینی که آن را با آرد شکر روغن و مغز بادام سازند قطائف لوزینه
فرشته، موجودی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، امشاسپند، امهراسپند، فروهنده، طایر قدس، ملک، طایر فلک
افراشتن، بلند ساختن، بالا بردن، آراستن، زینت دادن، برپا کردن، برافراشتن، افراختن، فراختن، اوراشتن
پروانه، شاه پرک، حشره با بالهای رنگین
باسلق، نوعی شیرینی که با نشاسته، شکر و مغز گردو به شکل لوله درست کرده و به نخ می کشند، باسدق
آب انگوری که نشاسته و آرد گندم ریزند و آنقدر بجوشانند که بقوام آید و سخت شود و آن را برشته ای که مغز بادام یا مغز جوز کشیده باشد مانند شمع بریزند باسدق باسلق
پارسی تازی گشته فراسته پره کلیدان، سبک چست مرد، آب اندک واحد فراش پروانه پروانه چراغ
مخلوقی روحانی و آسمانی که نیکو سیرت میباشد و دیده نمیشود
((فِ رِ تِ))
فرهنگ فارسی معین
ملک، از موجودات روحانی و ملکوتی که به ستایش خداوند مشغولند و با چشم دیده نمی شوند
((فُ تِ))
فرهنگ فارسی معین
باسلق، نوعی شیرینی که با شیره انگور و آرد گندم و نشاسته همراه با مغز گردو یا بادام درست کنند، فلاته
موجودی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، ملک
کنایه از فرد دارای سیرت نیک و پسندیده
کنایه از زن زیبا و مهربان
کنایه از فرد دارای سیرت نیک و پسندیده
کنایه از زن زیبا و مهربان
عطا، کرم
آنابولیسم
مجمل، مزین
بلند و حمل شده برده شده، کسی که از ترس سیاست و تنبیه فرار میکند شخصی که بجایی مقدس پناه میبرد
فرانسوی برگه