برداشته. بلندساخته. بالابرده شده. (آنندراج) (برهان). بلندکرده. مقابل فروهشته. (یادداشت مؤلف) : درفشان بسیارافراشته سر نیزه ها ز ابر بگذاشته. دقیقی. دل از حرص و از کینه انباشته سر کبر بر چرخ افراشته. لبیبی. تا بناهای افراشته را در دوستی افراشته تر کرده اید. (تاریخ بیهقی ص 72). خراج که مادۀ آن سخت گرم بود، رنگ آن سخت سرخ بود و آماس افراشته تر و سر او تیزتر. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). افراخته، افراشته، افرازیده، با لغت افراشته مترادفند: پرچم ز شب پرداخته طاوس پرچم ساخته بیرق ز صبح افراخته روزش سپهدار آمده. خاقانی.