- فرازانیدن
- افراختن، بالا بردن، روشن کردن آتش، شعله ور ساختن،
برای مثال بگوی تا بفروزند و برفراز آنند / بدو بسوزان دی را صحیفۀ اعمال (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۰)
معنی فرازانیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- فرازانیدن
- افراختن بالا بردن، مشتعل ساختن
- فرازانیدن ((فَ دَ))
- افراختن، بالا بردن، روشن کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آرامش دادن
روشن کردن درخشان ساختن، مشتعل کردن شعله ور ساختن
آرام دادن، آرام کردن، آرامش دادن، آرام ساختن
فرستادن گسیل داشتن
فریبانیدن: ام تامر هم احلامهم بهذا او هم قوم طاغون یا چنانست که خردهای ایشان ایشانرا همی بدین فریو اند تا پیغامبر خدای را همی دروغ زن گویند
گداختن ذوب کردن آب کردن
گریزاندن: 1 در آن عهد که شیرویه خویشاوندان را میکشت دایه او او را بگریزانید و باصطخر پارس برد، گریزاندن
هراس دادن ایجادترس کردن تخویف
فریب دادن، گول زدن
اعمال کردن
به قیمت در آوردن به قیمت کم خریدن ارزان خریدن
دواندن دوانیدن تازاندن
روشن کردن، درخشان ساختن
به قیمت آوردن، ارزان کردن، ارزان خریدن یا فروختن
لرزاندن
افراشتن، گشودن، باز کردن، بستن
بلند ساختن، گشودن