جدول جو
جدول جو

معنی فریبانیدن

فریبانیدن((فِ یا فَ دَ))
فریب دادن
تصویری از فریبانیدن
تصویر فریبانیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فریبانیدن

فریوانیدن

فریوانیدن
فریبانیدن: ام تامر هم احلامهم بهذا او هم قوم طاغون یا چنانست که خردهای ایشان ایشانرا همی بدین فریو اند تا پیغامبر خدای را همی دروغ زن گویند
فرهنگ لغت هوشیار

فسیبانیدن

فسیبانیدن
یدک کشیدن اسب. (ناظم الاطباء). رجوع به فسیبیدن شود
لغت نامه دهخدا

فریوانیدن

فریوانیدن
فریواندن. فریباندن. (فرهنگ فارسی معین) : خردهای ایشان را همی به این فریواند تا پیغمبر خدای را همی دروغ زن گویند. (ترجمه تفسیر طبری)
لغت نامه دهخدا

فریباندن

فریباندن
فریب دادن. فریفتن. گول زدن:
بفریباندهر روز دلم را به سخن
آن سراپای فریبندگی و مفتعلی.
فرخی.
مبادا که وقتی او را بفریبانند و بدو نمایند که ایشان دوستان ویند. (تاریخ بیهقی). چندانکه دست در رود زر بذل کنند و گروهی را بفریبانند. (تاریخ بیهقی). همیشه از ایشان برحذر می باشد که مبادا وقتی او را بفریبانند. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا

پریشانیدن

پریشانیدن
پراگندن پریشان کردن متفرق کردن تار و مار کردن، پریشان گردانیدن بد حال گردانیدن مضطرب کردن، تنگدست کردن
فرهنگ لغت هوشیار