- فراخا
- فراخی گشادگی، محل فراخ و گشادگی پهنه پهنا عرض
معنی فراخا - جستجوی لغت در جدول جو
- فراخا ((فَ))
- فراخی، گشادگی
- فراخا
- فراخنا،
برای مثال فارغ نشسته ای به فراخای کام دل / باری ز تنگنای لحد یاد ناوری (سعدی۲ - ۶۷۹)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فراوانی، گشادگی، وسعت
راست شدن موی بر اندام از لرزه و ترس
ارتفاع، بلندی، مقدار ارتفاع یک محل از سطح دریا
محل فراخ و گشاده، محل وسیع، گشادگی، فراخی، وسعت، برای مثال سودی نکند فراخنای بر و دوش / گر آدمی ای عقل و هنرپرور و هوش (سعدی۲ - ۷۲۷)
مقابل جماعت، در فقه ویژگی نمازی که به تنهایی خوانده شود، به تنهایی (خواندن نماز) مثلاً نمازش را فرادا خواند
حالتی که پیش از بروز تب در انسان پیدا می شود، لرزه، خمیازه
گشادگی فراخا فراخنا وسعت، پهنا، فراوانی وفور مقابل قحط تنگی، افزونی بیشی. یا فراخی چشم. گشادگی چشم، خوشخویی، وفاداری
موی بر اندام راست شدن قشعریره
حالتی که آدمی را از به هم رسیدن تب ایجاد می شود. و آن خمیازه و به هم کشیده پوست بدن و راست شدن موی بر اندام باشد قشعریره مور مور شدن
فراخی، گشادگی، پهنا، جای گشاد و وسیع
Flamboyance
exuberância
яркость
Auffälligkeit
przepych
пишність
flamboyancia
flamboyance
sfarzosità
praal
kemewahan
بهاءٌ
ראוותנות
gösteriş
ufanisi
ความหรูหรา