جدول جو
جدول جو

معنی فراخا - جستجوی لغت در جدول جو

فراخا
فراخنا، برای مثال فارغ نشسته ای به فراخای کام دل / باری ز تنگنای لحد یاد ناوری (سعدی۲ - ۶۷۹)
تصویری از فراخا
تصویر فراخا
فرهنگ فارسی عمید
فراخا
(فَ)
فراخی و گشادگی. (برهان). فراخنای چیزی. (اسدی). فسحت. وسعت. (یادداشت بخط مؤلف) :
شادیت باد چندانک اندر جهان فراخا
تو با نشاط و شادی، با رنج و درد اعدا.
دقیقی.
ای بی تو فراخای جهان بر ما تنگ
ما را به تو فخر است و تو را از ما ننگ.
سعدی.
مگر لیلی نمیداند که بی دیدار میمونش
فراخای جهان تنگ است بر مجنون چو زندانی.
سعدی (از بدایع).
، محل فراخی و گشادگی، یعنی چیزی که فراخی و گشادگی قایم به اوست. (برهان). پهنه. (یادداشت بخط مؤلف). عرض. پهنا. (ناظم الاطباء) :
چون خطّ دراز است بی فراخا
خطی که درازاش بیکران است.
ناصرخسرو.
رجوع به فراخ شود
لغت نامه دهخدا
فراخا
فراخی گشادگی، محل فراخ و گشادگی پهنه پهنا عرض
تصویری از فراخا
تصویر فراخا
فرهنگ لغت هوشیار
فراخا
((فَ))
فراخی، گشادگی
تصویری از فراخا
تصویر فراخا
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراخی
تصویر فراخی
فراوانی، گشادگی، وسعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخه
تصویر فراخه
راست شدن موی بر اندام از لرزه و ترس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرازا
تصویر فرازا
ارتفاع، بلندی، مقدار ارتفاع یک محل از سطح دریا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخنا
تصویر فراخنا
محل فراخ و گشاده، محل وسیع، گشادگی، فراخی، وسعت، برای مثال سودی نکند فراخنای بر و دوش / گر آدمی ای عقل و هنرپرور و هوش (سعدی۲ - ۷۲۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرادا
تصویر فرادا
مقابل جماعت، در فقه ویژگی نمازی که به تنهایی خوانده شود، به تنهایی (خواندن نماز) مثلاً نمازش را فرادا خواند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراشا
تصویر فراشا
حالتی که پیش از بروز تب در انسان پیدا می شود، لرزه، خمیازه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخه
تصویر فراخه
موی بر اندام راست شدن قشعریره
فرهنگ لغت هوشیار
حالتی که آدمی را از به هم رسیدن تب ایجاد می شود. و آن خمیازه و به هم کشیده پوست بدن و راست شدن موی بر اندام باشد قشعریره مور مور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
گشادگی فراخا فراخنا وسعت، پهنا، فراوانی وفور مقابل قحط تنگی، افزونی بیشی. یا فراخی چشم. گشادگی چشم، خوشخویی، وفاداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
((فَ))
گشادگی، وسعت، پهنا، فراوانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخه
تصویر فراخه
((فَ خِ))
لرزه، رعشه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخنا
تصویر فراخنا
فراخی، گشادگی، پهنا، جای گشاد و وسیع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
Flamboyance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
flamboyance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
kemewahan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
ufanisi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
gösteriş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
華やかさ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
华丽
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
ראוותנות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
화려함
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
exuberância
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
चमक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
praal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
sfarzosità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
flamboyancia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
пишність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
przepych
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
Auffälligkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
яркость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
ความหรูหรา
دیکشنری فارسی به تایلندی