جدول جو
جدول جو

معنی فراشا

فراشا
حالتی که پیش از بروز تب در انسان پیدا می شود، لرزه، خمیازه
تصویری از فراشا
تصویر فراشا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فراشا

فراشا

فراشا
حالتی که آدمی را از به هم رسیدن تب ایجاد می شود. و آن خمیازه و به هم کشیده پوست بدن و راست شدن موی بر اندام باشد قشعریره مور مور شدن
فرهنگ لغت هوشیار

فراشا

فراشا
حالتی که آدمی را از به هم رسیدن تب واقع میشود و آن خمیازه و به هم کشیدن پوست بدن و راست شدن موی براندام باشد و آن حالت را به عربی قشعریره خوانند. (برهان) : هرکه در تن او خلطی بد بود در حال جماع فراشا به پشت او برآید و اندام او ناخوشبوی تر شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به فراشیدن شود
لغت نامه دهخدا

فراشا

فراشا
قریۀ معروفی است در سواد عراق از اعمال نهر ملک که منزل حاج است بعد از صرصر. (از معجم البلدان). رجوع به فراشه شود
لغت نامه دهخدا

فرادا

فرادا
مقابلِ جماعت، در فقه ویژگی نمازی که به تنهایی خوانده شود، به تنهایی (خواندن نماز) مثلاً نمازش را فرادا خواند
فرادا
فرهنگ فارسی عمید