جدول جو
جدول جو

معنی فدور - جستجوی لغت در جدول جو

فدور
(دَ لَ حَ)
سست گشتن از گشنی وبازایستادن. (منتهی الارب) ، سرد گشتن گوشت پخته. (اقرب الموارد) ، بالا رفتن بزکوهی از کوه. (اقرب الموارد). رجوع به فدر شود
لغت نامه دهخدا
فدور
(فُ)
جمع واژۀ فدر، جمع واژۀ فادر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فدور
(فَ)
بز کوهی کلان سال، یا عام است. ج، فدر، فدر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فدور
بز کوهی
تصویری از فدور
تصویر فدور
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فلور
تصویر فلور
(دخترانه)
گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرور
تصویر فرور
فروهر، در آیین زردشتی ذره ای از ذرات نور اهورامزدا که در وجود هر کس به ودیعه نهاده شده و کار او نورافشانی و نشان دادن راه راست به روان است و پس از مردن شخص، راه بالا را می پیماید و به منبع اصلی خود می پیوندد و فقط روان است که از جهت کارهای نیک یا بد که مرتکب شده پاداش می بیند، فره وش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حدور
تصویر حدور
نشیب، سراشیب، زمین گود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدور
تصویر بدور
بدره ها، کیسه های زر، همیان ها
ماه های تمام، کیسه های زر، همیان ها، جمع واژۀ بدره، جمع واژۀ بدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدور
تصویر صدور
صدرها، بالاها، سینه ها، پیشوایان، جمع واژۀ صدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدور
تصویر قدور
قدرها، دیگ ها، مرجل ها، جمع واژۀ قدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتور
تصویر فتور
سستی و بی حالی، کمبود، نقصان، کوتاهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلور
تصویر فلور
مجموع گیا هانی که در ناحیه ای می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فطور
تصویر فطور
غذایی که با آن افطار می کنند، فطر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خدور
تصویر خدور
خدرها، پرده ها، جمع واژۀ خدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یدور
تصویر یدور
ترکیب ید با عنصر دیگر
فرهنگ فارسی عمید
بد کار کشود هم آوای بربت گناهورزی جهمرزی تپاهکاری بر انگیخته گردیدن برگناه، زنا کردن، رو گردانیدن از حق عدول از حق، تبهکاری فسق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیور
تصویر فیور
زود خشم مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدور
تصویر قدور
توانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدور
تصویر کدور
جمع کدر: (سحاب فضل تو آلودگان عصیان را باب توبه فرو شست تن ز گرد کدور) (سلمان) توضیح بهار عجم و بنقل آنند راج از او این کلمه را (مخفف کدورت) گرفته اند و گفته اند (مثل ضرورت و ضرور) و نیز نوشته اند: (در قاموس کدور مصدر گفته)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدور
تصویر مدور
آنکه دور می گرداند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطور
تصویر فطور
روزه را باز کردن، افطار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقور
تصویر فقور
جمع فقر، نیازمندی ها تنگدستی ها اندوهان
فرهنگ لغت هوشیار
از ساخته های فارسی گویان اندیشه مند مینیتار بسیار اندیشه با فکر متفکر توضیح فکور از کلمات ساختگی است و در کتب لغت (عرب) به جای آن فکیر بکسر فاء و کاف مشدد و فکیر مانند صیقل را ذکر کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرور
تصویر فرور
فرار کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخور
تصویر فخور
فخر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدوم
تصویر فدوم
دهان بند که در آیین دینی پارسیان به کار برند، پالونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدوی
تصویر فدوی
فدائی
فرهنگ لغت هوشیار
سستی اکاری سبک، کندی، آرمیدن پس از جوشش، نرمی پس از سختی آرمیدن آب بعد از جوشش، آرام شدن پس از تندی نرم شدن بعد از سختی، سست شدن، سستی ضعف، کندی آرامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدور
تصویر غدور
پیمان شکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدور
تصویر صدور
بزرگان، جمع صدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدور
تصویر تدور
مدور بودن بودن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدور
تصویر خدور
کیک کک، مگس جمع خدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدور
تصویر بدور
پرماهی شب های پرماه پیشی گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدور
تصویر صدور
((صُ))
جمع صدر، سینه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صدور
تصویر صدور
واقع شدن امری، نشأت یافتن، آشکار شدن، فرستاده شدن شیئی از جایی به جایی
فرهنگ فارسی معین