افتادن، فتدن، فتادن، افتدن، اوفتادن، افتیدن از بالا به پایین افتادن، سقوط کردن، فرود آمدن بی استفاده در جایی رها شدن، بستری یا زمین گیر شدن وقوع حادثه ای به صورت ناگهانی در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن سقط شدن جنین
افتادن، فُتِدَن، فُتادَن، اُفتَدَن، اوفتادَن، اُفتیدَن از بالا به پایین افتادن، سقوط کردن، فرود آمدن بی استفاده در جایی رها شدن، بستری یا زمین گیر شدن وقوع حادثه ای به صورت ناگهانی در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن سقط شدن جنین
گرم شدن از تف آتش یا آفتاب، برای مثال از گرمی آفتاب سوزان / تفسید به وقت نیم روزان (نظامی۳ - ۴۳۲) تا نتفسید از آفتاب سرش / نه ز خود بود و نز جهان خبرش (نظامی۴ - ۶۴۷)
گرم شدن از تف آتش یا آفتاب، برای مِثال از گرمی آفتاب سوزان / تفسید به وقت نیم روزان (نظامی۳ - ۴۳۲) تا نتفسید از آفتاب سرش / نه ز خود بود و نز جهان خبرش (نظامی۴ - ۶۴۷)
شکافتن، دریدن، افشاندن، پراکنده کردن، فتلیدن، فتاریدن، برای مثال باد برآمد به شاخ بید شکفته / بر سر می خواره برگ گل بفتالید (عمارۀ مروزی - شاعران بی دیوان - ۳۵۶)
شکافتن، دریدن، افشاندن، پراکنده کردن، فَتَلیدن، فَتاریدن، برای مِثال باد برآمد به شاخ بید شکفته / بر سر می خواره برگ گل بفتالید (عمارۀ مروزی - شاعران بی دیوان - ۳۵۶)
از جای اندرآهختن و از جای بکندن. (فرهنگ اسدی). کندن، ریختن. (برهان). افشاندن و تکان دادن. (فرهنگ اسدی) : باد برآمد به شاخ سیب شکفته بر سر میخواره برگ گل بفتالید. عمارۀ مروزی. ، دریدن و شکافتن. (برهان) : که با خشم چشم ار برآغالدت به یک دم هم از دور بفتالدت. اسدی. ، پریشان کردن وپراکنده کردن، از هم جدا کردن و گسستن. (برهان). رجوع به فتال شود
از جای اندرآهختن و از جای بکندن. (فرهنگ اسدی). کندن، ریختن. (برهان). افشاندن و تکان دادن. (فرهنگ اسدی) : باد برآمد به شاخ سیب شکفته بر سر میخواره برگ گل بفتالید. عمارۀ مروزی. ، دریدن و شکافتن. (برهان) : که با خشم چشم ار برآغالدت به یک دم هم از دور بفْتالدت. اسدی. ، پریشان کردن وپراکنده کردن، از هم جدا کردن و گسستن. (برهان). رجوع به فتال شود