از جای اندرآهختن و از جای بکندن. (فرهنگ اسدی). کندن، ریختن. (برهان). افشاندن و تکان دادن. (فرهنگ اسدی) : باد برآمد به شاخ سیب شکفته بر سر میخواره برگ گل بفتالید. عمارۀ مروزی. ، دریدن و شکافتن. (برهان) : که با خشم چشم ار برآغالدت به یک دم هم از دور بفتالدت. اسدی. ، پریشان کردن وپراکنده کردن، از هم جدا کردن و گسستن. (برهان). رجوع به فتال شود