جدول جو
جدول جو

معنی فتالیدن

فتالیدن
شکافتن، دریدن، افشاندن، پراکنده کردن، فتلیدن، فتاریدن، برای مثال باد برآمد به شاخ بید شکفته / بر سر می خواره برگ گل بفتالید (عمارۀ مروزی - شاعران بی دیوان - ۳۵۶)
تصویری از فتالیدن
تصویر فتالیدن
فرهنگ فارسی عمید