جدول جو
جدول جو

معنی فتردن - جستجوی لغت در جدول جو

فتردن
دریدن، پاره کردن، شکافتن، برای مثال خود برآورد و باز ویران کرد / خود ترازید و باز خود بفترد (خسروی - لغت نامه - فتردن)، پراکنده کردن
تصویری از فتردن
تصویر فتردن
فرهنگ فارسی عمید
فتردن
(مَ کَ دَ)
دریدن و پاره کردن. (برهان). دریدن از یکدیگر. (اسدی) :
خود برآورد و باز ویران کرد
خود ترازید و باز خود بفترد.
خسروی.
- برفتردن، کندن. (یادداشت بخط مؤلف) :
یک دم بکش قندیل را
بیرون کن اسرافیل را
پر برفتر جبریل را
نه لا گذار آنجا نه لم.
سنایی
لغت نامه دهخدا
فتردن
از جای کندن، ریختن افشاندن، دریدن شکافتن، جدا کردن، پریشان کردن پراکنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
فتردن
((فَ تَ دَ))
شکافتن، پاره کردن، پراکنده کردن
تصویری از فتردن
تصویر فتردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فسردن
تصویر فسردن
منجمد شدن، یخ بستن، پژمرده شدن، خاموش شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتادن
تصویر فتادن
افتادن، فتدن، اوفتادن، افتدن، فتیدن، افتیدن
از بالا به پایین افتادن، سقوط کردن، فرود آمدن
بی استفاده در جایی رها شدن، بستری یا زمین گیر شدن
وقوع حادثه ای به صورت ناگهانی در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن
سقط شدن جنین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتیدن
تصویر فتیدن
افتادن، فتدن، فتادن، افتدن، اوفتادن، افتیدن
از بالا به پایین افتادن، سقوط کردن، فرود آمدن
بی استفاده در جایی رها شدن، بستری یا زمین گیر شدن
وقوع حادثه ای به صورت ناگهانی در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن
سقط شدن جنین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فشردن
تصویر فشردن
فشار دادن، آب یا شیرۀ چیزی را با فشار گرفتن، افشره گرفتن، افشردن، فشاردن، افشاردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستردن
تصویر ستردن
تراشیدن، برای مثال موی تراشی که سرش می سترد / موی به مویش به غمی می سپرد (نظامی۱ - ۹۱)، خراشیدن، پاک کردن، زدودن، محو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستردن
تصویر ستردن
تراشیدن (موی و غیره)، پاک کردن زدودن، محو کردن زایل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتیدن
تصویر فتیدن
افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
از جای کندن، ریختن افشاندن، دریدن شکافتن، جدا کردن، پریشان کردن پراکنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتادن
تصویر فتادن
افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشردن
تصویر فشردن
فشار دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسردن
تصویر فسردن
منجمد گردیدن، بسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتیدن
تصویر فتیدن
((فُ دَ))
افتادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فتادن
تصویر فتادن
((فُ یا فِ دَ))
سقوط کردن، از پا درآمدن، روی دادن، واقع شدن، نصیب شدن، بدست آوردن، با کسی سر و کار داشتن با کسی، افتادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فسردن
تصویر فسردن
((فَ یا فُ یا فِ سُ دَ))
افسردن، یخ بستن، پژمردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستردن
تصویر ستردن
((س تُ دَ))
تراشیدن، پاک کردن، محو کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فتودن
تصویر فتودن
فتوا دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ستردن
تصویر ستردن
محو کردن، حذف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فشردن
تصویر فشردن
Crush, Squeeze
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فشردن
تصویر فشردن
écraser, serrer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فشردن
تصویر فشردن
압박하다 , 압축하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فشردن
تصویر فشردن
menghancurkan, memeras
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فشردن
تصویر فشردن
कुचलना , दबाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فشردن
تصویر فشردن
verpletteren, knijpen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فشردن
تصویر فشردن
schiacciare, stringere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فشردن
تصویر فشردن
розчавити , здавлювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فشردن
تصویر فشردن
aplastar, apretar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فشردن
تصویر فشردن
miażdżyć, ściskać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فشردن
تصویر فشردن
zerquetschen, drücken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فشردن
تصویر فشردن
раздавливать , сжать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فشردن
تصویر فشردن
esmagar, apertar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فشردن
تصویر فشردن
למחוץ , ללחוץ
دیکشنری فارسی به عبری