دریدن و پاره کردن. (برهان). دریدن از یکدیگر. (اسدی) : خود برآورد و باز ویران کرد خود ترازید و باز خود بفترد. خسروی. - برفتردن، کندن. (یادداشت بخط مؤلف) : یک دم بکش قندیل را بیرون کن اسرافیل را پر برفتر جبریل را نه لا گذار آنجا نه لم. سنایی
دریدن و پاره کردن. (برهان). دریدن از یکدیگر. (اسدی) : خود برآورد و باز ویران کرد خود ترازید و باز خود بفترد. خسروی. - برفتردن، کندن. (یادداشت بخط مؤلف) : یک دم بکش قندیل را بیرون کن اسرافیل را پر برفتر جبریل را نه لا گذار آنجا نه لم. سنایی
افتادن، فتدن، اوفتادن، افتدن، فتیدن، افتیدن از بالا به پایین افتادن، سقوط کردن، فرود آمدن بی استفاده در جایی رها شدن، بستری یا زمین گیر شدن وقوع حادثه ای به صورت ناگهانی در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن سقط شدن جنین
افتادن، فُتِدَن، اوفتادَن، اُفتَدَن، فُتیدَن، اُفتیدَن از بالا به پایین افتادن، سقوط کردن، فرود آمدن بی استفاده در جایی رها شدن، بستری یا زمین گیر شدن وقوع حادثه ای به صورت ناگهانی در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن سقط شدن جنین
افتادن، فتدن، فتادن، افتدن، اوفتادن، افتیدن از بالا به پایین افتادن، سقوط کردن، فرود آمدن بی استفاده در جایی رها شدن، بستری یا زمین گیر شدن وقوع حادثه ای به صورت ناگهانی در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن سقط شدن جنین
افتادن، فُتِدَن، فُتادَن، اُفتَدَن، اوفتادَن، اُفتیدَن از بالا به پایین افتادن، سقوط کردن، فرود آمدن بی استفاده در جایی رها شدن، بستری یا زمین گیر شدن وقوع حادثه ای به صورت ناگهانی در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن سقط شدن جنین