- فاسپردن
- بازسپردن بسپردن تسلیم
معنی فاسپردن - جستجوی لغت در جدول جو
- فاسپردن ((س پُ دَ))
- باز سپردن
- فاسپردن
- بازسپردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باز سپردن رد کردن تادیه کردن
سپردن، چیزی را برای نگه داری به کسی دادن، تسلیم کردن، تحویل دادن، واگذاشتن، سفارش کردن
لگدمال لگد کوب پایمال
دادو جا و مکان
مطیع گشتن، فرمانبرداری کردن
ببردن بردن وابردن باز بردن
نیازموده، دنیاندیده، کم سال
ستردن، پاک کردن، محوساختن، محو کردن
سرد شدن، یخ بستن، منجمد گردیدن، بربسته شدن
پژمرده شدن، دلسرد شدن، اندوهگین شدن، یخ بستن، منجمد شدن
باز ستاندن باز گرفتن
ستردن، برای مثال از جا نبرد چیزی آن را که تو جا دادی / غم نسترد آن دل را کاو را ز غم «استردی» (مولوی۲ - ۹۲۴)
بازستدن، بازستاندن
تفویض
طی کردن راه چیزی پیش کسی امانت گذاشتن و تسلیم کردن، تحویل دادن
در نوردیدن، طی کردن راه، برای مثال وگر جان تو بسپرد راه آز / شود کار بی سود بر تو دراز (فردوسی۱ - ۹۹۴) ، پایمال کردن
منجمد شدن، یخ بستن، پژمرده شدن، خاموش شدن
چیزی را برای نگه داری به کسی دادن، تسلیم کردن، تحویل دادن، واگذاشتن، سفارش کردن
منجمد گردیدن، بسته شدن
واگذار کردن، سفارش کردن
Deposit, Entrustment
депонировать , доверие