جدول جو
جدول جو

معنی فارغدل - جستجوی لغت در جدول جو

فارغدل
(رِ دِ)
آسوده دل. آسوده خاطر: چنین روزگار کس یاد نداشت که جهان عروس را مانست و پادشاه محتشم بی منازع و فارغدل میرفت. (تاریخ بیهقی).
از آنیم در جستن تاج و ترگ
که فارغدلیم از شبیخون مرگ.
نظامی.
نشاید گفت با فارغدلان راز
مخالف درنسازد ساز با ساز.
نظامی.
رجوع به فارغ و فارغ البال شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بار دل
تصویر بار دل
کنایه از غم، غصه، اندوه، اندیشۀ روزگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاریدن
تصویر فاریدن
بلعیدن، فروبردن چیزی به گلو، بلع کردن، اوباریدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاراد
تصویر فاراد
واحد اندازه گیری ظرفیت الکتریکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرغول
تصویر فرغول
درنگ، تاخیر در کار، برای مثال که فرغول پدید آید آن روز / که بر تخته تو را تیره شود فام (رودکی۱ - ۳۲)، اهمال، غفلت، برای مثال به هر کار بیدار و بشکول باش / به شب دشمن خواب فرغول باش (اسدی - ۳۴۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فارغ دل
تصویر فارغ دل
فارغ البال، آسوده خاطر، آسوده دل، فارغ الحال، با آسودگی خاطر
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
یکی از دهستانهای پنجگانه بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس که در خاور حاجی آباد واقع است. از جنوب به دهستان سیاهو و احمدی، از خاور به دهستان رودخانه واز باختر به دهستان طارم محدود است. جلگه ای گرمسیر است که آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصول عمده اش خرما و غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. این دهستان از 21 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعاً 5512 تن سکنه دارد. مرکز دهستان قریۀ فارغان و قریه های مهم آن نظام آباد، سلطان آباد، سیرمند، میمند، و شاهرود میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
جایی در راه یزد و اصفهان که اکنون نام آن در فرهنگها و نقشه ها دیده نمیشود، رجوع به تاریخ عصر حافظ تألیف غنی ص 157 شود
لغت نامه دهخدا
واحد ظرفیت الکتریکی است و مساوی گنجایش جسمی است که چون سطح آن از صفر به یک ولت برسد واحد یک کولن (کولمب) الکتریسیته باشد، این اصطلاح از زمان مایکل فاراده معمول شده است، (از وبستر)، رجوع به فاراده شود
لغت نامه دهخدا
(رِ دَ)
تنها. رجوع به فارد شود، ناقه فارده، ناقۀ تنها چرنده. (اقرب الموارد) ، سدره فارده، درخت کنار جدا از کنارستان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
کافور موتی. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الأدویه). در بعض مآخذ ارغوک و ارغون هم آمده است
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رغل
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ / بِ کُ)
رویانیدن زمین گیاه رغل را: ارغلت الارض. (منتهی الأرب). باسرمق شدن زمین. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اَ غُ دَ / دِ)
آرغده. (مؤید الفضلاء). غضبناک. خشمگین. (برهان). خشمناک. (شعوری) ، هاری. جنون سبعی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد که در 33 هزارگزی شمال خاوری مشهد و چهارهزارگزی شمال باختری تبادکان در دامنه ای واقع است. جایی معتدل و دارای 37 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9). آن را فارمذ (با ذال نقطه دار) نیز گفته اند. رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
فالرغس، فارغوس، لقلق، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(مَ دُ خَ دَ)
بلعیدن. سرت فروبردن. واریدن. فروواریدن. (یادداشت بخط مؤلف). گواردن. لقمه به دهان فروبردن. (حاشیۀ برهان چ معین) : آن آش او را نفارد و نگوارد. (فیه مافیه چ فروزانفر ص 24)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
مایکل. شیمیدان و فیزیکدان انگلیسی. در بیست ودوم سپتامبر 1791م. در نوینگتن بدنیا آمد. پدر و مادرش اهل یورکشایر بودند و چون پدر وی در لندن آهنگری پیشه کرد خانوادۀ او بدان شهر کوچ کرد. مایکل در چهارده سالگی شاگرد صحافی شد و تا مارس 1813 به این کار ادامه داد. در این سال به توصیۀ ’سر همفری داوی’ در آزمایشگاه علمی انجمن شاهنشاهی بریتانیای کبیر دستیار گردید و چنانکه داوی در سخنرانیهای خود گفته بود مایکل جوان به خدمت دانش کمر بست. وی برای به دست آوردن این کامیابی متن سخنرانیهای داوی را بدقت یادداشت و سپس تنظیم و تجلید کرد و برایش فرستاد و از داوی خواست که اجازه دهد او را به دستیاری برگزیند. فاراده مردی کاملاً خودساخته بود، همراه داوی سفری به فرانسه، ایتالیا و سویس رفت که از اکتبر 1813 تا آوریل 1815 طول کشید. در سال 1825 مدیر آزمایشگاه علمی مذکور شد و سپس در سال 1822برای همیشه به استادی علوم شیمیایی انجمن شاهنشاهی مزبور برگزیده شد. کتاب معروف او به نام یادداشتهای روزانه در هفت جلد بین سالهای 1932 تا 1936 یعنی نزدیک هفتاد سال پس از مرگش به کوشش ت. مارتین به چاپ رسید. فاراده درباره ترکیبات کلر به مطالعاتی پرداخت و چند ترکیب ناشناختۀ آن را کشف کرد. درباره گازها نیز مطالعاتی کرد و موفق شد گاز را به مایع تبدیل کند. در صنایع پولادسازی و شیشه سازی نیز کارهای او بسیار سودمند بود. یکی از اکتشافات او که در سال 1825 بدان توفیق یافت کشف بنزین بود. از دیگر کارهای سودمندش ترویج روشهای آزمایشگاهی در علوم است. فاراده در سال 1867 درگذشت. (از دایرهالمعارف بریتانیکا).
قوانین فاراده: فاراده در تحقیقاتی که در رشتۀ فیزیک به عمل آورد به قوانین تازه ای برخورد که از جملۀ آنها دو قانون او در مبحث الکتریسیته بسیار قابل توجه است: 1- اگر از یک اسید یا باز یا نمک رقیق جریان الکتریکی عبور کند آن محلول تجزیه میشود و اگر اسید باشد فلز با هیدروژنش بطرف قطب منفی وسایر عناصر بسوی قطب مثبت میرود، و یونهای تجزیه شده در اطراف الکترودها گرد می آیند و در مایع الکترولیت باقی نخواهند ماند. تجربه نشان میدهد که مقدار الکترولیت تجزیه شده، به شکل ظرفی که مایع الکترولیت در آن قرار گرفته و به قطب ها و درجۀ حرارت الکترولیت مربوط نیست و فقط به جنس الکترولیت، شدت جریان و زمان بستگی دارد. یعنی اگر شدت جریان در ظرف فزونی یابد مقدار الکترولیت تجزیه شده بهمین نسبت افزایش خواهد یافت و اگر شدت جریان ثابت باشد باز هم تجربه نشان داده است که مقدار فلز رسوب شده متناسب با طول زمانی است که جریان از مایع الکترولیت عبور کرده است. پس میتوان قانون اول فاراده را چنین بیان کرد: وزن یک الکترولیت مشخص که بوسیلۀ عبور جریان تجزیه میشود متناسب با مقدار الکتریسیته ای است که از آن عبور میکند:
kit=Kd=M
K مربوط به جنس شیمیایی الکترولیت است و آن را معادل الکتروشیمیایی فلز میگویند و برای نمکهای فلزی که ظرفیت آنها مساوی باشد یکی است. اگر i مساوی یک و t نیز مساوی یک ثانیه باشد it مساوی یک کولن (کولمب) میشود. پس K مساوی جرم فلزی است که درنتیجۀ عبور یک کولن الکتریسیته از مایع بدست می آید. 2- قانون دوم چنین است: مقدار الکتریسیتۀ لازم برای آنکه یک ولانس گرم جسم بوسیلۀ الکترولیز رسوب کند مربوط به جنس الکترولیت نیست و برای تمام اجسام مساوی و یکسان، و مقدار آن 96500 کولن است. (از کتاب الکتریسیته تألیف محمد نجمی چ دانشگاه صص 90-91). و رجوع به فصل دوم کتاب مزبور (مبحث الکتریسیتۀ جاری) شود
لغت نامه دهخدا
(رِ دِ)
غم و اندوه دل و اندیشۀ روزگار باشد. (برهان). کنایه از اندوه دل و اندیشۀ روزگار است. (انجمن آرا) (آنندراج). غصه. (دمزن). و رجوع به شعوری و ’بار’ و ناظم الاطباء شود، سکۀ پول. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فارغ دلی
تصویر فارغ دلی
آسوده دلی آسوده خاطری فراغ خاطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارغ دل
تصویر فارغ دل
آسوده دل آسوده دل آسوده خاطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاریدن
تصویر فاریدن
خوش آیند بودن موافق طبع بودن بدل نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارغبال
تصویر فارغبال
سبکبار آسوده خاطر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع رغل، سبزی ترشی ها درجای خودنهادن، بچه شیردادن، گمراه شدن، ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تاخیر درنگ، غفلت: بهر کار بیدار و بشکول باش بدل دشمن خواب و فرغول باش (اسدی)
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته فرندل از گیاهان دارویی گیاهی است علفی و پایا بارتفاع 60 سانتیمتر از تیره حنا که دارای برگهای متناوب یا متقابل است. گل هایش ارغوانی است. از این گیاه در حدود 30 گونه شناخته شده است و آن در غالب دشتهای مرطوب اروپا و افریقا و آسیا (از جمله ایران) در کنار گودالها و جریان های آی می روید. جام گل آن دارای گلبرگهایی به طول 12 برابر کاسبرگهاست. پرچمهایش 12 عددند. سر شاخه های این گیاه دارای تانن و گلوکزیدی به نام سالیکروزید است از سرشاخه های گلدار آن به عنوان دافع جراحات و قابض و ضداسهال استفاده می شود و به علاوه در موارد التهاب و تورم امعا و اسهال خونی به کار می رود و مصرفش در طی 3 تا 4 روز باعث رفع عارضه مذکور و زایل شدن خون از مدفوع میشود. از عصاره های این گیاه برای رفع اسهال کودکان در اسهال خونی باسیلی استفاده می کنند و به علاوه جهت رفع التهاب حاد دستگاه تناسلی زنان و رفع خارش آنها و نیز جهت معالجه برخی امراض جلدی از قبیل اکزما به کار می رود. گلوکزید این گیاه را به صورت قرصهایی به نام سالیکرین یا سالیکروزید که قرص هایی 5 میلی گرمی هستند به بازار عرضه داشته اند و در روز به تعداد 8 تا 10 قرص می توان به کار برد. گیاه مذبور در اکثر نقاط ایران بخصوص اطراف رضائیه و مازندران می روید
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی بر گرفته از نام فارادی یکان گنجایی کهربی واحد عملی ظرفیت الکتریکی و آن مساوی گنجایش جسمی است که چون سطح آن از صفر بیک ولت برسد و دارای یک کولن (کولمب) الکتریسیته باشد این اصطلاح از زمان فاراده معمول شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارده
تصویر فارده
مونث فارد: و گوسفند خانگی، ماده شتر تنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارغده
تصویر ارغده
((اَ رُ دِ))
برآشفته، خشمگین، آزمند، آرغده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرغول
تصویر فرغول
((فَ))
تأخیر، درنگ، اهمال، غفلت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فارغبال
تصویر فارغبال
((رِ))
آسوده خاطر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاریدن
تصویر فاریدن
((دَ))
خوش آیند بودن، موافق طبع بودن، به دل نشستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاراد
تصویر فاراد
واحد اندازه گیری ظرفیت الکتریکی
فرهنگ فارسی معین
کاملا سوخته، هر چیزی که سوخته و زغال شده باشد، مفلس و بی
فرهنگ گویش مازندرانی
با سخاوت، سخاوتمندانه
دیکشنری اردو به فارسی