جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فراخدل

فراخ دل

فراخ دل
فراخ آستین، برای مِثال به جود تو که از او حرص تنگ حوصله شد / فراخ دل به مروت گشاده کف به عطا (مجیرالدین بیلقانی - ۱۸)
فراخ دل
فرهنگ فارسی عمید

فراخ دل

فراخ دل
پردل. بی باک، شکم باره و پرخور: مردی بود از بنی خزاعه نام او سلیمان بن عمرو و کنیتش ابوعینان. مردی فراخ دل و خورنده. (ترجمه تاریخ طبری)
لغت نامه دهخدا

فراخنا

فراخنا
محل فراخ و گشاده، محل وسیع، گشادگی، فراخی، وسعت، برای مِثال سودی نکند فراخنای بر و دوش / گر آدمی ای عقل و هنرپرور و هوش (سعدی۲ - ۷۲۷)
فراخنا
فرهنگ فارسی عمید

فراخور

فراخور
دَرخُور، شایِستِه، سِزاوار، لایِق، سازوار، مَحقوق، اَندَرخُور، فَرزام، اَرزانی، مُناسِب، شایان، مُستَحَقّ، صالِح، شایِگان، خُورَند، باب، بابَت، خُورا
مناسب، اندازه، تناسب
فراخور
فرهنگ فارسی عمید