جدول جو
جدول جو

معنی ارغده

ارغده((اَ رُ دِ))
برآشفته، خشمگین، آزمند، آرغده
تصویری از ارغده
تصویر ارغده
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ارغده

ارغده

ارغده
آرغده. (مؤید الفضلاء). غضبناک. خشمگین. (برهان). خشمناک. (شعوری) ، هاری. جنون سبعی
لغت نامه دهخدا

ارغنده

ارغنده
خشمگین غضبناک غضبان خشم آلود آشفته و به خشم آمده ارغند
ارغنده
فرهنگ لغت هوشیار

اراده

اراده
عراده، واحد شمارش توپ، از آلات جنگی شبیه منجنیق که برای پرتاب کردن سنگ به کار می رفته
اراده
فرهنگ فارسی عمید

ترغده

ترغده
ترنجیده، به هم کشیده، دردمند، عضوی از بدن که رنجور و دردناک باشد، ترکیده، برای مِثال ز بس کوب از زمانه یافت دشمنت / همه اعضای او گشته ترغده (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۸)
ترغده
فرهنگ فارسی عمید