غم و اندوه دل و اندیشۀ روزگار باشد. (برهان). کنایه از اندوه دل و اندیشۀ روزگار است. (انجمن آرا) (آنندراج). غصه. (دِمزن). و رجوع به شعوری و ’بار’ و ناظم الاطباء شود، سکۀ پول. (ناظم الاطباء)
غبار خاطر. مجازاً بمعنی آزردگی دل: بر دل پاکش غباری بیگناه از من چراست دیو بی انصاف بر تخت سلیمان چون نشست. خاقانی. مرا در دل ز خسرو صد غبار است ز شاهی بگذر آن دیگر شمار است. نظامی