جدول جو
جدول جو

معنی فارغ دل

فارغ دل
فارغ البال، آسوده خاطر، آسوده دل، فارغ الحال، با آسودگی خاطر
تصویری از فارغ دل
تصویر فارغ دل
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فارغ دل

فارغدل

فارغدل
آسوده دل. آسوده خاطر: چنین روزگار کس یاد نداشت که جهان عروس را مانست و پادشاه محتشم بی منازع و فارغدل میرفت. (تاریخ بیهقی).
از آنیم در جستن تاج و ترگ
که فارغدلیم از شبیخون مرگ.
نظامی.
نشاید گفت با فارغدلان راز
مخالف درنسازد ساز با ساز.
نظامی.
رجوع به فارغ و فارغ البال شود
لغت نامه دهخدا

فارغ زی

فارغ زی
آنکه آسوده و فارغ زندگی کند، برای مِثال طمع دار سود و بترس از زیان / که بی بهره باشند فارغ زیان (سعدی۱ - ۱۰۶)
فارغ زی
فرهنگ فارسی عمید

فارغ شدن

فارغ شدن
بر آسودن، زاییدن فراغت یافتن آسوده شدن، وضع حمل انجام یافتن عمل زاییدن
فرهنگ لغت هوشیار