جدول جو
جدول جو

معنی فائض - جستجوی لغت در جدول جو

فائض
(پسرانه)
فایض
تصویری از فائض
تصویر فائض
فرهنگ نامهای ایرانی
فائض
(ءِ)
فیض دهنده. رجوع به فیض شود
لغت نامه دهخدا
فائض
فایض در فارسی شارنده، بخشنده، سرشار، لبریز
تصویری از فائض
تصویر فائض
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فائضه
تصویر فائضه
(دخترانه)
فایضه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فائز
تصویر فائز
(پسرانه)
فایز، نایل، رستگار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فایض
تصویر فایض
(پسرانه)
فیض رسان، فایده بخش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حائض
تصویر حائض
زنی که در حالت حیض، عادت و بی نمازی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فائح
تصویر فائح
بوی خوش دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فایض
تصویر فایض
فیض دهنده، فیض رسان، منتشر، ریزان، کنایه از بهرۀ پول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فائت
تصویر فائت
ازمیان رفته، ازدست رفته، فوت شده، نیست و نابود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خائض
تصویر خائض
فرورونده، فرورونده در آب، فرورونده در امری
فرهنگ فارسی عمید
(ءِ)
نعت فاعلی از حیض. حائضه. زن خون دیده. زن ناپاک. زن بی نماز. زن حیض فتاده. عارک. دارس. ارهون. طامث. لک دیده
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
مرکّب از: خوض، درروندۀ در آب و جز آن، دررونده در حدیث و مشتغل بدان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
تخم گذار
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نعت فاعلی است از فرض. تأنیث آن فارضه. ج، فارضات. (از اقرب الموارد). رجوع به فرض شود، ستبر از مردم و از هر چیز دیگر. برای انسان مذکر و مؤنث در این معنی یکسان است. ج، فرّض. (از اقرب الموارد) ، قدیم. (از اقرب الموارد) ، پیر. (منتهی الارب). ج، فوارض، دانای فرائض... (از اقرب الموارد). کسی که حسابهای ارث و تقسیمات شرعی آن را بداند، عظیم: اضمر علی ّ ضغینهً فارضاً، کینۀعظیمی بر من در دل دارد. (از اقرب الموارد) ، پیر گاو. (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 70).
- ابن فارض، شاعری مشهور بود. رجوع به ابن فارض شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
یا فائض رومی، مولی عبدالحی بن فیض الله مشهور به قاف زاده (متوفی 1032 هجری قمری) از شاعران بود و او را دیوانی است، و هم تذکره ای از شعرای روم کرده است موسوم به ’زبده’
لغت نامه دهخدا
(نَ ءِ)
شتران زمین طی کننده. (منتهی الارب) (از متن اللغه) ، شتران لاغر. (منتهی الارب) (المنجد) (از اقرب الموارد). و گفته اند شترانی که زمین درمی نوردند. (از اقرب الموارد) ، کسانی که سنگ اندازی نمایند خواه در پس آنها چیزی مکروه باشد خواه دشمن. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ نفیضه، بمعنی گروهی که به جهت تجسس دشمن و خوف فرستند هر جانبی. (آنندراج) (از المنجد). رجوع به نفیضه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خائض
تصویر خائض
فرو رونده در آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حائض
تصویر حائض
زن ناپاک، زن بی نماز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بائض
تصویر بائض
تخم گذار
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فریضه، بایسته ها بایا های دینی جمع فریضه آنچه خدا واجب فرموده از نماز و روزه و زکات و غیره واجبات، دانشی که چگونگی تقسیم ارث بر مستحقان به وسیله آن دانسته شود و آن را بابی از فقه دانند. یا فرایض پنج گانه. نمازهای پنجگانه، ارکان ایمان که پنج است: نماز روزه حج زکات و یکبار خواندن کلمه شهادت نزد بعض علما یا خمس که بسادات دهند. یا فرایض خمس. فرایض پنج گانه
فرهنگ لغت هوشیار
فرو ریزنده، فیض دهنده فیض رساننده، آبی که پس از پر شدن ظرف یا حوض از اطراف آن فرو ریزد، وافر سرشار لبریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فائت
تصویر فائت
نیست شونده، فوت کننده، گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
فایح در فارسی خوشبوی بوی خوش دهنده بوی خوش دهنده: در اثنا قصیده ای که به ثنای فایحش موشح دارم، مستمع
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی فاید (حتی در زبان تازی) خداوند است و میر و میر زاده ز عهد عصر آدم فاید اکنون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فائر
تصویر فائر
پراکنده پی در ستور، کینه
فرهنگ لغت هوشیار
فایز در فارسی رسنده، رهایی یابنده، پیروزی یابنده، رستگار رستگار شونده رستگار، پیروزی یابنده پیروز غالب فاتح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فائق
تصویر فائق
برگزیده و بهترین از هر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فائل
تصویر فائل
رگ ران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارض
تصویر فارض
ستبر، دانا، پندارنده، کهن، گاو کهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائض
تصویر عائض
عوض داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائض
تصویر رائض
چابکسوار، رامگر رام کننده رام کننده ستوران توسن، دست آموز رام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غائض
تصویر غائض
کم شونده، کاهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فایض
تصویر فایض
((یِ))
فیض دهنده، فیض رساننده، آبی که پس از از پر شدن ظرف از اطراف آن فرو می ریزد
فرهنگ فارسی معین
وظایف
دیکشنری اردو به فارسی