جدول جو
جدول جو

معنی فارض

فارض
(رِ)
نعت فاعلی است از فرض. تأنیث آن فارضه. ج، فارضات. (از اقرب الموارد). رجوع به فرض شود، ستبر از مردم و از هر چیز دیگر. برای انسان مذکر و مؤنث در این معنی یکسان است. ج، فرّض. (از اقرب الموارد) ، قدیم. (از اقرب الموارد) ، پیر. (منتهی الارب). ج، فوارض، دانای فرائض... (از اقرب الموارد). کسی که حسابهای ارث و تقسیمات شرعی آن را بداند، عظیم: اضمر علی ّ ضغینهً فارضاً، کینۀعظیمی بر من در دل دارد. (از اقرب الموارد) ، پیر گاو. (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 70).
- ابن فارض، شاعری مشهور بود. رجوع به ابن فارض شود
لغت نامه دهخدا