- غنویدن
- غنودن، خفتن، خوابیدن، درخواب شدن، آرمیدن
معنی غنویدن - جستجوی لغت در جدول جو
- غنویدن
- غنود خواهد غنود بغنو غنونده غنوده) بخواب رفتن در خواب شدن، آسودن آرمیدن، مانده شدن خسته شدن، مردن به خواب ابدی رفتن
- غنویدن ((غُ نُ دَ))
- غنودن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شنیدن
ناز کردن، کرشمه کردن
خفته، آسوده آرمیده
ناز و غمزه کردن، بذله - گویی کردن هزل و بازی نمودن
شنیدن، درک کردن صدا به وسیلۀ قوۀ شنوایی، گوش دادن، درک کردن بوی چیزی
خفتن، خوابیدن، درخواب شدن، آرمیدن، برای مثال وگر بدکنی جز بدی ندروی / شبی در جهان شادمان نغنوی (فردوسی - ۵/۵۳۲) ، با بخردان نشین چو بخواهی همی نشست / با نیکوان غنو چو بخواهی که بغنوی (فرخی - ۴۰۰)
لرزیدن، جنبیدن
زاری کردن، نالیدن،برای مثال کنون زود پیرایه بگشای و رو / به پیش پدر رو به زاری بنو (فردوسی - ۱/۲۲۰)
زاری کردن، نالیدن،
غنود خواهد غنود بغنو غنونده غنوده) بخواب رفتن در خواب شدن، آسودن آرمیدن، مانده شدن خسته شدن، مردن به خواب ابدی رفتن
زاری کردن، نالیدن
غلتیدن
ادعا کردن، دعوی کردن، مدعی شدن، ادعا
توضیح دادن، تشریح کردن، شرح دادن
بستن، قید کردن مقید کردن، حبس کردن زندان کردن
کمک کردن یاری کردن
بریدن غله و علف از روی زمین درو کردن
ابدالاباد
غلطیدن
زیر لب و آهسته با خود سخن گفتن
تراشیدن چوب و فلز رنده کردن، جلا دادن صیقل دادن، هموار کردن برابر ساختن
آزرده شدن دلتنگ گشتن ملول شدن
ناله کردن، زوزه کشیدن
زاری کردن
(سایید ساید خواهد سایید بسا (ی) ساینده ساییده سایش) سودن نرم کردن، بهم مالیدن، سوهان کردن، زدودن صیقل کردن، اره کردن، فرسودن، اندودن مالیدن، گداختن، لمس کردن، تلاقی کردن
جمع ثنوی
تکان خوردن
نبرد کردن
ریزه ریزه کردن ریز ریز کردن، بیرون کشیدن، استره زدن در حجامت بریدن، آزردن زخم زدن
تعجب کردن، از روی شک سخنی گفتن