جدول جو
جدول جو

معنی نویدن

نویدن((نَ دَ))
نالیدن، زاری کردن، جنبیدن، لرزیدن
تصویری از نویدن
تصویر نویدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نویدن

نویدن

نویدن
لرزیدن، جنبیدن
زاری کردن، نالیدن، برای مِثال کنون زود پیرایه بگشای و رو / به پیش پدر رو به زاری بنو (فردوسی - ۱/۲۲۰)
نویدن
فرهنگ فارسی عمید

نویدن

نویدن
زاری کردن. نالیدن. (برهان قاطع) :
کنون زود پیرایه بگشا و رو
به پیش پدر بس بزاری بنو.
فردوسی.
ز درد دل آن شب بدانسان نوید
که از ناله اش هیچکس نغنوید.
لبیبی.
نوان از نود شد کز او برگذشت
ز درد گذشته نود می نود.
ناصرخسرو.
اکنون ز مفلسی چه نوی چندین
بر درد مالی و غم مغبونی.
ناصرخسرو (دیوان چ مینوی - محقق ص 381).
چنان در هجر او شبها نویده
که خلق از نالۀ او نغنویده.
ناصر بجه.
، جنبیدن. حرکت کردن. (برهان قاطع) :
قدح به کار نیاید به رطل و باطیه خور
چنانکه گر بخرامی نه می نوی بخزی.
منوچهری.
، جنبش جهودانه باشد. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). جنبش چون جهودان. (صحاح الفرس). چون ناو ایستاده به چپ و راست متمایل شدن. ناویدن. جنبیدن به سوی چپ و راست در حال ایستادگی مانند کشتی ایستاده نوسان داشتن. (از یادداشتهای مؤلف). لرزیدن. (برهان قاطع) :
نال دمیده بسان سوسن آزاد
بنده بر آن نال نال وار نویده.
عماره (از فرهنگ اسدی).
راه دین رو که راه دین چو روی
همچو شاخ از برهنگی ننوی.
سنائی.
از بهر خوشه ای را بسیار
بر خویشتن چو نال نویده.
مسعودسعد (فرهنگ خطی).
ابری که زو گوهر بود با دست او بر خود نود
باشد خجل گرچه بود هر دو جهانش یک عطا.
جمال الدین اشهری (از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا

تویدن

تویدن
تفتن، گرم شدن، گداختن، برای مِثال منکر شو ار توانی نار سعیر را / تا اندر او به حشر بسوزی و برتوی (سوزنی - ۹۲)
تویدن
فرهنگ فارسی عمید