- غنه
- آوازی که از بیخ لهات و بینی برآید، در موسیقی تحریری از موسیقی که در هنگام غنا از خیشوم ادا شود
معنی غنه - جستجوی لغت در جدول جو
- غنه
- تو دماغی آوای تو دماغی آوازی که از خیشوم بیرون آید: آواز بینی، تحریریست از موسیقی که در هنگام غنا و سراییدن به خیشوم بینی ادا کنند. یا ارباب غنه. آواز خوانان. یا نون (ن) غنه. (نون مع الغنه)، نونی که همراه صوتی که در خیشوم پیچد تلفظ گردد. چنین صوتی در زبان دری قدیم وجود داشته
- غنه ((غُ نِّ یا نَُ))
- آوازی که از بینی بیرون آید، تحریری است از موسیقی که در هنگام غنا و سراییدن به خیشوم بینی ادا کنند
ارباب غنه: آوازخوانان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باشه
سازیست که نوازند چغانه، چوبی است میان شکافته که جلاجلی چند برآن تعبیه کنند و بدان اصول نگاه دارند، نوایی است از موسیقی. گنجشک
پله نردبان
پرنده ای وحشی، زرد رنگ، کوچک تر از کبوتر و دارای چشم های درشت که گاهی جیغ می کشد
پایه، پله، زینه، پلۀ نردبان
چغانه، از آلات موسیقی شبیه قاشق که چند زنگوله به آن آویخته و با دست تکان می دادند، چغان
پر بار، پرمایه، توان گر
پرمایگی
غم، اندوه
زن ناله کننده
بود خوش، بوی بد، بوی پشگل آهو بوی پشکل، بوی بد
صدا و ندا و زمزمه را گویند که از غایت خوشی و نشاط خاطر از آدمی سرزند، خوشحالی، شادی
نیش جانوران گزنده مانند زنبور و پشه و امثال آن
سپر
استخوان زنخ فک اسفل ذقن. دانه ای که مرغ از زمین برچیند و بخورد، هر طبقه از دیوار گلی، دیوار گلی، قسمتی از ساختمان پوسته جامد کره زمین که دارای ساختمان مشابه از لحاظ مواد ترکیبی است و آثار و بقایای فسیل شناسی آن مربوط بیک زمانست طبقه زمین
زن همسر مرد، بانگ شتر ناله شتر دلنازکی
تن و بدن انسان یا چیز دیگر
پناه
سال، حول، حجه، جمع سنوات لعنت و نفرین
آواز، بانگ، شیهه اسب
دعای بد، لعنت، نفرین
گلۀ گوسفند، گوسفندان
مجموع دوازده ماه، سال
فریاد، بانگ و آواز بلند
غیه برداشتن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن، غیه کشیدن
غیه زدن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن، غیه کشیدن
غیه کشیدن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن
غیه برداشتن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن، غیه کشیدن
غیه زدن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن، غیه کشیدن
غیه کشیدن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن
غنودن، مقابل بیداری، خواب
به هم آمده و گرد شده، غنچه
دانه ای که مرغ از زمین برچیند
مغرور به چیزی، پشت گرم، فریفته
غرّه شدن: مغرور شدن، فریفته شدن، گول خوردن،برای مثال دشمن چو نکو حال شدی گرد تو گردد / زنهار مشو غره بدان چرب زبانیش (ناصرخسرو - ۲۹۵)
غرّه دادن: فریفتن
غرّه کردن: اظهار غرور و فخر فروشی کردن، فریفتن
غرّه شدن: مغرور شدن، فریفته شدن، گول خوردن،
غرّه دادن: فریفتن
غرّه کردن: اظهار غرور و فخر فروشی کردن، فریفتن