- غلت
- غلط
معنی غلت - جستجوی لغت در جدول جو
- غلت
- غلتیدن، در موسیقی گردانیدن آواز در حلق، کشش دادن صوت هنگام آوازه خوانی، تریل
غلت خوردن: در حالت خواب یا دراز کشیدگی بر روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گشتن، غلتیدن
غلت دادن: کسی یا چیزی را در روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گرداندن، غلتانیدن
غلت زدن: در حالت خواب یا دراز کشیدگی بر روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گشتن، غلتیدن، غلت خوردن
غلت و واغلت: غلتیدن پی در پی
غلت و واغلت خوردن: غلتیدن پی در پی، غلت و واغلت
غلت و واغلت زدن: غلتیدن پی در پی، غلت و واغلت
- غلت
- غلتیدن، به پهلو گردیدن
- غلت ((غَ لَ))
- اشتباه کردن در حساب و شماره
- غلت ((غَ لْ))
- گشتن از یک پهلو به پهلوی دیگر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
غلتک، استوانه ای سنگین وزن از جنس سنگ یا فولاد که برای هموار کردن خاک، آسفالت یا کاهگل به کار می رود، غلتبان، خودرویی با چرخ های استوانه ای شکل وسنگین که برای تسطیح و هموار ساختن آسفالت تازۀ جاده، خیابان و امثال آن استفاده می شود، استوانه ای از جنس فولاد یا چدن که برای نورد کردن به کار می رود
چوبی گرد و میان سوراخ بزرگ که آن را پایه ارابه کنند، چوبی گرد که آن را بر بالای چاه بندند و ریسمان را بدان بندند و بیاری وی آب از چاه آسان کشند، سنگ استوانه شکل که آنرا روی بام غلتانند تا محکم شود و آب باران در آن نفوذ نکند غلتان، آلتی که برای مسطح کردن خیابانها و کوچه ها به کاربرند، آلتی که به زمین های شخم زده کشند تا تخمها زیر خاک روند. یا روی غلتک افتادن کاری. براه افتادن آن
واهریدن زپاکیدن (غلت کردن) آغاز شب چوبی استوانه یی که بدان خمیر نان را پهن کنند، لوله کوچکی که می غلتد
((غَ تَ))
فرهنگ فارسی معین
سنگی استوانه ای شکل که روی بام های کاهگلی می غلتانند تا کاهگل سفت و محکم شود، بام غلتان، وسیله ای برای تسطیح جاده و هموار ساختن آسفالت تازه خیابان ها، چوبی گرد و میان سوراخ که آن را پایه ارابه کنند
روی غلتک افتادن: کنایه از روال شدن امور
روی غلتک افتادن: کنایه از روال شدن امور
استوانه ای سنگین وزن از جنس سنگ یا فولاد که برای هموار کردن خاک، آسفالت یا کاهگل به کار می رود، غلتبان، خودرویی با چرخ های استوانه ای شکل وسنگین که برای تسطیح و هموار ساختن آسفالت تازۀ جاده، خیابان و امثال آن استفاده می شود، استوانه ای از جنس فولاد یا چدن که برای نورد کردن به کار می رود
غلطیدن
آنکه بغلتد، غلت زننده،، آنچه در روی زمین به پهلوی خود بگردد و حرکت کند
غلتک
دیوث، زن به مزد
دیوث، زن به مزد
جای غلتیدن، محل غلت زدن، برای مثال تو را این جای ملعون غلتگاه است / بغلت آسان در او و گرد بفشان (ناصرخسرو - ۱۰۸)
کسی یا چیزی را در روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گرداندن، غلت دادن، گردانیدن به پهلو
غلتیدن پی در پی، غلت و واغلت
غلتیدن پی در پی، غلت و واغلت
چوب بندی زین اسب، چوب زین، پارچۀ کهنه
چیزی که به پهلو غلت داده شده، غلت داده
غلتنده، درحال غلتیدن، کنایه از هر چیز گرد و مدور، بن مضارع غلتاندن و غلتانیدن
غلتک، استوانه ای سنگین وزن از جنس سنگ یا فولاد که برای هموار کردن خاک، آسفالت یا کاهگل به کار می رود، غلتبان، خودرویی با چرخ های استوانه ای شکل وسنگین که برای تسطیح و هموار ساختن آسفالت تازۀ جاده، خیابان و امثال آن استفاده می شود، استوانه ای از جنس فولاد یا چدن که برای نورد کردن به کار می رود
در حالت خواب یا دراز کشیدگی بر روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گشتن، غلتیدن، غلت خوردن
در حالت خواب یا دراز کشیدگی بر روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گشتن، غلتیدن
کسی یا چیزی را در روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گرداندن، غلتانیدن
آنکه چیزی یا کسی را به پهلو بر روی زمین می غلتاند، غلت دهنده
جای غلتیدن
عمل غلتک زدن بر زمینهای شخم زده به منظور زیر خاک رفتن تخمها
عمل غلتک زدن برزمین های شخم زده به منظور زیر خاک رفتن تخمها
هموار و تسطیح کردن به وسیله غلتک: بام را غلتک زد
حالت و کیفیت غلتبان
سنگی بشکل استوانه قریب نیم گز که آن را بر سطح بام غلتانند غلتک، بی حمیت دیوث
به پهلو یا بپهنا گردانیده غلت داده
گردانیدن به پهلو یا به پهنا غلت دادن پچخیزانیدن
غلتان بودن